www.flickr.com

ورود اینترنت به ایران

پنجشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۴

ماه گذشته پژوهشگاه دانش‌های بنیادی(همان مرکز تحقیقات فیزیک نظری سابق)کتابچه‌ای در مورد سوابق و فعالیت‌های پژوهشگاه منتشر کرد. دیدن این کتابچه خیلی برایم جالب بود.مخصوصا قسمت‌های مربوط به آمدن اینترنت به ایران، نکته ای که خيلی وقت بود فراموشم شده بود.فکر کنم کمتر کسی می‌داند که مرکز تحقیقات فیزیک نظری اولین بار ایران را به اینترنت متصل کرد.ضمن اینکه با حرف شایان موافقم که اگر مرکز تحقیقات اولین نبود، باز هم اینترنت به ایران می‌آمد، اما فکر کردم جمله‌هایی در آن کتابچه هست که شاید جالب باشد:

28/10/1370 ارسال اولین پست الکترونیک از ایران

15/10/1371 شناسایی رسمی اتصال ایران تحت عنوان IREARN در شبکه آموزش و پژوهش اروپا

12/11/1372 شناسایی رسمی اتصال ایران در شبکه اینترنت در سراسر جهان

27/12/1372 ارسال اولین پیام از گره ایران در شبکه اینترنت

مرداد 1373 ثبت دامنه ir. و تامین خدمات شبکه اینترنت(ISP) توسط مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات در ایران



منتشر شده در وبلاگ قدیمی، 7 بهمن 1384

هگل بدتر است يا کلثوم ننه

یکشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۴

هر چه به اين ماجرای دعوای اخير وبلاگستان فکر می کنم يک چيزی هست که بيشتر از همه جذبم می کند. مسئله ی زبان. چيزی که خودم مدتها و از جنبه های مختلف به آن فکر کرده ام و حتی زمانی عشق فلسفه زبان داشتم. بگذريم.

فکر کنم بايد حرفم را با يک جمله غير منتظره شروع کنم. به نظرم اگر به طرز نوشتن سيبيل طلا يا به قول سيبستان  نوشتن کلثوم ننه ای ايراد می گيريم بايد به هگل هم ايراد بگيريم. يعنی اگر می گوييم کسی حق ندارد اين طور وبلاگ بنويسد مجبوريم بگوييم  هگل هم حق ندارد اين همه سخت فلسفه بنويسد.

برای اين هگل را مثال زدم که خودم مدتها درگير اين مسئله نوشتن فلاسفه بوده ام. اينکه چرا بايد فلاسفه قاره ای اينقدر سخت و مغلق بنويسند. و عمدتا هم اين حرفهايم تحت تاثير عشق فلسفه تحليلی بوده است و ساده نويسی امثال راسل. هنوز هم يک جورهايی اينطور فکر می کنم. اما يک تفاوت بنيادی در فکرم ايجاد شده. اين که من نمی توانم بگويم فلانی حق ندارد اينطوری بنويسد. خوب من می توانم نوشته هايش را نخوانم. می توانم هگل و هايدگر نخوانم اما ضمنا آنها هم وجود دارند. و البته با آگاهی کامل از اينکه حتما يک چيزهايی هست که با نخواندن اين فلسفه ها از دست خواهم داد. اين يک انتخاب است.اما نمی توانم حکم کلی بدهم که هر که سخت می نويسد چرند می گويد و می خواهد اين چرند گويی را پشت زبان پيچيده(يا کلا شکل زبان) مخفی کند. مثل هميشه بايد گفت همه چيز آماری و نسبی است. ممکن است کسی سخت بنويسد و حرفی داشته باشد و يا ساده بنويسد و حرفی نداشته باشد. برعکسش هم ممکن است.

اين حرف ها فقط برای توجه دادن به اين نکته بود که معمولا حکم هايی که می دهيم دامن خيلی چيزها را خواهد گرفت . حتی خودمان را.


منتشر شده در وبلاگ قدیمی، 25 دی 84

یک تیر دیگه

یکشنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۴

تیراندازی گاهی بد جوری فکرم را مشغول می‌کند، به حدی که بعضی شب‌ها خواب تیر زدن می‌بینم. هر بار هم یک سناریوی جدید برایش طراحی می‌کنم. مثلا دیشب خواب دیدم رفته ام مدرسه، اما آن شکلی نبود. مدرسه همیشه در خوابهایم شبیه خودش نیست. انگار زنگ ورزش بود یا نمی دانم چه شد که گفتند چون احمدی نژاد گفته تیراندازی ورزش خوبی است و ورزش پیغمبربوده، کلی کمان خریده اند! آن وقت من هم همراه آن‌ها شروع کردم به تیر زدن. واقعا حال آدم از این بهانه احمقانه گرفته می‌شود، خب می‌خواهی خواب تیراندازی ببینی چرا به بقیه گیر می‌دهی.

احتمالا دلیلش تمرکز خیلی زیادی است که این ورزش احتیاج دارد، و ضمنا یک جور خود رو کم کنی! منظورم این است که آدم مدام می‌خواهد جمع تیرش بهتر شود، و یک جور وسوسه ای هست که می‌گویی یک بار دیگر هم بزنم حتما این بار بهتر خواهد شد. برای همین است که وقتی کلاس تمام می‌شود هنوز هم دلم می‌‌خواهد تیر بزنم.


منتشر شده در وبلاگ قدیمی، 19 دی 84

خرده جنایت های زن و شوهری

جمعه، دی ۱۶، ۱۳۸۴

تالار سایه. ساعت هشت و ربع. اما امکان دارد تاخیر هم داشته باشد. ما که با تاخیر رفتیم داخل سالن. بازیگران: میکائیل شهرستانی، افسانه ماهیان. کارگردان: سهراب سلیمی. نمایشنامه نویس: امانوئل اشمیت.

می شود گفت همه چیز خوب بود. هم بازی‌ها و هم نمایشنامه. ضمن اینکه خسته کننده و کشدار هم نبود. ظاهرا نمایشنامه نویس فلسفه خوانده و این قضیه در دیالوگ‌ها تاثیر خوبی داشت. منظورم بیشتر این است که با انتخاب موضوعی به شدت ملموس، و تحلیل آن از زاویه‌های متفاوت برای مخاطب طرح سوال می‌کند. نمایشنامه برای کسی نسخه نمی‌پیچید، تنها کارش باز کردن مسئله است. برای همین بود که حتی وسوسه نشدم در جلسه نقد که بعد از اجرا برگزار می‌شد بمانم. دوست نداشتم کسی پابرهنه بدود وسط ایده‌ها و سوال‌هایی که در طول اجرا جمع کرده بودم تا سر فرصت بهشان فکر کنم. البته معمولا راه‌حلی را که نویسنده برای شخصیت‌های داستانش تجویز می‌کند می‌شود نسخه نویسنده برای مخاطب دانست. اما حداقل در مورد این کار دوست ندارم این طور فکر کنم، این تنها یکی از راه‌هایی بود که می‌شد انتخاب کرد.

راستی یادم رفت، میکائیل شهرستانی. که هم بازی و هم صدایش را دوست دارم ، و به شدت این نقش را خوب در آورده بود.


منتشر شده در وبلاگ قدیمی، 16 دی 84

کتاب‌هایی که باید خواند

سه‌شنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۴

1- چند وقتی است همت کرده‌ام و کتاب‌های قدیمی را که تا به حال نخوانده‌ام، اما تعریف‌های زیادی ازشان شنیدم می‌خوانم. یکی از این کتاب‌های بیچاره که سال‌ها در کتابخانه خاک می‌خورد و هر که می‌دید می‌پرسید نظرم درباره‌اش چیست، سمفونی مردگان عباس معروفی است. بالاخره عزمم را جزم کردم و مدتی پیش خواندمش. طفلک چقدر در کتابخانه داد زده بود که مرا بخوانید و توجهی نکردیم. از خواندنش پشیمان نشدم که هیچ، کلی هم خودم را سرزنش کردم که چرا توصیه دیگران را جدی نگرفته بودم. حالا که گذشته.

روایت پیچ در پیچ سمفونی مردگان را خیلی دوست داشتم. به جز روایت حال و گذشته به طور همزمان، راوی ها هم در داستان عوض می‌شوند و این جذابیت کار را زیاد می‌کند. مخصوصا وقتی آخر کار می‌فهمی که معروفی داستان را بین سال‌های 64 تا 67 نوشته است. چند جا هست که راوی به صدای کلاغ‌ها اشاره می‌کند و مثلا می‌گوید: زمستان سختی است و کلاغ‌ها بر سر درختان داد می‌زند برف، برف! – جالب است که برف به ترکی می‌شود قار ( که شاید با املای غار آن را بنویسند) -  نویسنده بدون هیچ توضیحی آدم را متوجه نکته ظریفی می‌کند.

 

 2- مصاحبه رضا منصوری خواندنی است. یادش به خیر به جای درس نسبیت مدام از سیاست گذاری علم می‌گفت.


منتشر شده در وبلاگ قدیمی، 13 دی 84

 

Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.