www.flickr.com

تهران‌نوشته‌ها- توهم مسئولیت

شنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۷

از چهارراه ولیعصر سوار تاکسی شدم به مقصد آزادی و جلو نشستم. همان‌جا خانم میان‌سالی سوار شد و به محض راه افتادن به راننده که جوان و خوشرو بود، گفت:"ببخشید آقای راننده حواس‌ام نبود، پول خرد ندارم و فقط دوهزار تومنی دارم، اشکالی که نداره؟" راننده ناگهان رو ترش کرد و جواب داد:" خانم، به خاطر دویست تومن که کسی دوهزار تومنی نمی‌ده، نداشتی اتوبوس سوار می‌شدی."

و جر و بحثی بین‌شان درگرفت که راننده باید پول خرد داشته باشد یا مسافر. من هم در حالی‌که جیب‌هایم را می‌گشتم شاید بتوانم دو هزار تومانی آن بنده خدا را خرد کنم، به راننده گفتم :" آقا خب ایشون راست می‌گن، از قبل هم که بهتون اطلاع دادن، بعد هم درست با مشتری رفتار کنید." فکر کنم همین جمله آخر گند کار را درآورد و گفت به من ربطی ندارد و کسی با من حرف نزده و بعد هم آن خانم جای مادرش است و بی‌احترامی‌ای بهش نکرده است که من می‌گویم درست رفتار کند! من هم شروع کردم مزخرفاتی شبیه اینکه من شهروند این شهر هستم، پس به من مربوط است و ممکن بود من به جای آن خانم باشم و ... تحویلش دادم.

همه این ماجرا چند دقیقه بیشتر طول نکشیده بود و ماشین جلوی دانشگاه تهران رسیده بود که جوانک نگه داشت و گفت پیاده شو من تو را نمی‌رسانم. اول نمی‌خواستم پیاده شوم، ماشین‌اش خطی بود اما تهدید شماره برداشتن هم اثر نکرد. پیاده که می‌شدم، دیدم جلوی دانشگاه ملت ایستاده‌اند و برای غزه جشن گرفته‌اند، دوربین‌ام را در می‌آوردم که عکس بگیرم جوانک گفت:" آره شماره رو بردار، عکس هم بگیر."

3 نظرات:

lol
:D

چيزي مثل اينكه من شهروند اين شهر هستم و حق شهروندي دارم از جملات قصار بين راننده و مسافر هست ... بارها چوب اين موضوع رو خوردم و تهديدهايي مثل شمارتو بر مي دارم هم كارزار نبوده ... اصولا من تو ايران چيزي كه بيشتر مي بينم از موضع بالا برخورد كردن خدمات چي هاست حالا چه راننده چه فروشنده يا حتي كارمند بانك و خب نمي دونم غير از اعتراض ملايم چيكار ميشه كرد...

در راستای نوشته جواد خواستم به اطلاع برسانم شما در لیست من هستید :)

Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.