www.flickr.com

ویکی، کریستینا، خاویر باردم

چهارشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۷

شوهر ویکی وقتی داستان رابطه سه نفره کریستینا، آنتونیو و ماری الن را می‌شنود می گوید: نمی‌خواهم خودم را در مقام قاضی قرار دهم.

این دقیقا همان حسی است که بعداز دیدن فیلم وودی‌ آلن (ویکی، کریستینا، بارسلونا) داشتم. نمی‌خواستم قضاوت کنم؛ اما دوست داشتم فکر کنم، مشاهده کنم. می‌خواستم خودم را به جای تک تک شخصیت‌ها بگذارم و داستان را بازسازی کنم. البته این هم خودش نوعی قضاوت است و ما ناچاریم که قضاوت کنیم، برای اینکه لحظاتی هست که باید تصمیم بگیریم.

نمی‌خواهم خودم را در مقام قاضی قرار دهم، اما زندگی خود قضاوت است.حتی اگر مثل ویکی، گیج و سرگردان و ترسیده و بی‌تصمیم به کشور خودت برگردی. همان حسی که وودی آلنِ لعنتی آخر فیلم‌اش ما را با آن رها می‌کند.

5 نظرات:

man doos nadashtam filmo. be nazaram inke hey ghesse shakh o barg ezafe mikard be ghesse, baes shode bood film kheyli sar-dasti beshe va dar nahayat majboor shod sade engarane jamesh kone. ta marze tabdil kardane majara ha be moshkele la-yanhal pish miraft, va dorost dar lahzeye hasas, kheyli satho majara ro jam mikard. faghat be onvane yek mesal az kolle film, fek kon to oon sekansaye akhar ke viki mire khooneye khoan antonio va hamdige ro baghal mikonan ke much o ba'desham khianat, age maria elena oon tor vahshiane sar nemiresid, cheghadr moghiate in 2 nafar va hatta 3 nafar (ba shoharae viki) pichide va dargir konande mishod. vali hala...

P.S: ma ham filmo dishab didim!

P.S: ma ham filmo dishab didim!

الان دارم کمی بدبینانه نگاه می کنم. لابد می دونی که این مردک، (آلن) فانتزی های جنسی عجیب غریبی داره. یادمه کلی سال پیش، یکی از اتهاماتش در دادگاه که البته بالاخره تبرئه شد، این بود که دختر خونده ی ده ساله ش رو وادار کرده براش خود ارضایی (یا دیگر ارضایی – نمی دونم اصلا عنوان این کار چیه) کنه و مایع اسپرماتوزوئیدش رو پاشیده به دیوار! به نظرم برای آدمی با چنین ذهنیت هایی دیوانه کننده ای، "تری سام" خیلی کار طبیعی و پیش پا افتاده ای تلقی می شه. کاری که از نظر خیلی از ما، غیر اخلاقی، غیر طبیعی، بیمار گونه، غیر عادی یا هر چیز بد دیگه ایه. بعد خواسته یه فیلم بسازه و تصویری انسانی، باور پذیر و دوست داشتنی از یک عشق سه نفره نشون بده. تا این جای کارش هیچ اشکالی نداره. اتفاقا می تونه تصویر ذهنی خیلی از ما رو که چنین تجربه ای نداریم و ذهنیت مون بهش منفیه، اصلاح کنه. اما مشکل دقیقا از نحوه ی پرداخت داستان این عشق سه نفره شروع می شه. ما اصلا نمی فهمیم که کریستینا، خوان آنتونیو و ماریا النا چطور سه تایی با هم خوشبختن. یه جا ماریا النا به کریستسنا می گه (دقیق یادم نیست) تو مثل رنگ فلانی که به تابلوی من و خوان معنا می دی یا قشنگش می کنی یا یه همچین چیزی و اگه نباشی کار ما تمومه. خب سو وات؟ این که فقط یه کلی گوییه و کلی گویی هم چنان که می دانیم آفت ذهن است. چرا ما به طور مصداقی، دقیق و جزئی نمی بینیم یا نمی فهمیم خوان و ماریا بدون کریستینا چی بودن و با اون چی هستن. این که فقط دعوای اون دو تا که از کافه می زنن بیرون و تو خیابون سر هم عربده می کشنو ببینیم، واقعا کافی نیست. اصلا منو یاد سریال های سر ظهر برنامه ی خانواده انداخت: زندگی تلخ می شود، زندگی شیرین می شود... اون وقت ازاون طرف، ما کلی از ارتباط سرد و یخ ویکی با شوهرش می بینیم، در شرایطی که با توجه به سابقه ی ذهنی مون از روابط زناشویی و تجربیاتی که خودمون داشتیم یا از دیگران دیدیم و شنیدیم، یک اشاره ی کوتاه و کوچک هم کافی بود تا به ما بفهمونه ویکی از زندگیش راضی نیست. یا حرفایی که جودی در مورد زندگی خودش و این که عاشق شوهرش نیست به ویکی می زنه و می تونه تو فیلم نباشه...این اطناب وودی آلن در مورد پرداخت قضایایی که بالاخره بیننده ش بهش سنس داره و راحت تر درکشون می کنه در مواجهه با ایجازش درپرداخت ماجرای یک عشق سه نفره که درصد قابل توجهی از مخاطباش هیچ تصویر درستی ازش ندارن و ذهنیت شون به ماجرا کاملا خلاف حرفیه که آلن می خواد بزنه، باعث می شه که من (بدبینانه) احساس کنم اصلا کارگردان خودشم حرف به درد بخوری در مورد تری سام نداشته که بزنه. هیچ استدلال و منطق حسابی برای ارائه، یا هیچ مصداق دقیق و جزئی برای نشون دادن نداشته و برای این که فانتزی مالیخولیایی جنیسش رو برای ما توجیه کنه، مجبوره به حرفای کلی و بی ارزشی مثل تو مثل رنگ فلانی اکتفا کنه. واضحه حرفام؟
ب.ت: از بدیای نبودن در ایران، این بحثای مطول و بی فایده در کامنت دونیه که به جایی نخواهد رسید.

به شوپه: به نظر من ورود ظاهرا آبکی ماریا النا وقتی اون دوتا دارن مشغول می‌شن خیلی مفیده. در واقع اگه داستان تا تهش پیش می‌رفت ما نگاه مات و مبهوت ویکی رو توی صحنه‌ی آخر از دست می‌دادیم. آش نخورده و دهن سوخته در گیج بودنش تاثیر داره.
دیگه این‌که به نظرم هدف رفیقمون (اگه کلا داشته بوده باشه) تشویق یا توضیح سه‌تایی نبود برای همینم تاکید تورو روش نمی‌فهمم. اتفاقا برعکس فکر می‌کنم این‌که زیاد داستان رو توضیح نمی‌ده باعث می‌شه آدم حواسش پرت اون قسمت نشه.
راستی این فیلم در هلند برای بالای ۶ (شش) سال بود. فکرشو بکن. ۶!

Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.