www.flickr.com

رد پای مجازی

چهارشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۰

یک وقتی جولین آسانژ جمله‌‌ی قصاری گفته بود که «فیسبوک مخوف‌ترین ابزار جاسوسی تاریخ است». آن موقع به توهم بیش از اندازه‌اش خندیدم و ماجرا را فراموش کردم. اما وقتی یک بار جلوی چشم خودم پلیس برای شناسایی چند متهم سراغ صفحه‌ی فیسبوک آنها رفت، اولین چیزی که به ذهنم آمد همین جمله بود. به دلایلی اسم همه‌ی افراد آن جمع را داشتند و خیلی راحت توانستند از روی عکس پروفایل فیسبوک‌شان آنها را شناسایی کنند. توجیه‌‌شان هم آن است که برای حفظ امنیت این کار را می‌کنند. استدلالی که خریدار هم دارد. سر همین ماجرای جنجالی هک کردن پیغام‌گیر تلفن‌ها در بریتانیا، که مدتهاست در رسانه‌ها بحث‌اش در جریان است، خیلی‌ها توجیه‌هایی از این دست داشتند. با اینکه سر خیلی‌ها بابت این جریان به باد رفته و خیلی‌ها مجبور به پاسخگویی شده‌اند، باز هم در بحث ها می‌بینیم که با توجیه‌هایی مثل حفظ امنیت شهروندان و کنترل جامعه یا حتی نفی وجود حریم خصوصی از این اعمال دفاع می‌کنند.
البته مقایسه‌ی زیاد مربوطی نیست، صفحه‌ی فیسبوک را خود افراد در دسترس دیگران قرار می‌دهند اما پیغام گیر تلفن یا مکالمه‌ی تلفنی خصوصی است. دقیقا همین نشان می‌دهد که وقتی حتی برای شنود پیغام‌های خصوصی‌مان هم توجیه دارند، اطلاعات فیسبوکی که خودمان با کمال میل در دسترس همه می‌گذاریم چه خوراک خوبی هستند برای حکومت‌ها، رسانه‌ها یا هر کسی که بخواهد استفاده کند. باید حواسمان به رد پای مجازی که از خود به جا می‌گذاریم باشد.



داستان راه فرار است

چهارشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۰

روزنامه که می‌خواند، اگر موضوع جذابی پیدا کند آن صفحه را می‌برد و برایم می‌آورد. می‌داند خبرهای مربوط به جانوران همیشه هیجان‌ زده‌ام می‌کند. سوغات قطارسواری و روزنامه‌خوانی دیروزش این عکسی است که گاردین و مترو و احتمالا کلی روزنامه‌ی دیگر منتشر کرده بودند. خبر میمونی که در یک پارک محافظت‌شده در اندونزی دوربین عکاس را بر می‌دارد و از خودش عکس می‌گیرد.
خبر را که می‌خوانم بخش علم‌زده‌ی ذهنم می‌گوید خب با دوربین بازی کرده‌ و تعداد زیادی عکس از در و دیوار گرفته‌، آن وسط این یکی هم در آمده است. خبر هم این موضوع را تایید می‌کند و بر اساس معیارهای خبرنویسی علمی، خیلی خوب و دقیق ماجرا را توضیح می‌دهد که میمون‌ از صدای کلیک دوربین خوش‌‌اش آمده و با آن بازی کرده‌است.
اما حالا نمی‌شود این توضیح‌های دقیق را کنار بگذریم و بیاییم داستان بنویسیم؟ این شواهد و مدارک و دقت‌ها را کنار بگذاریم و فکر کنیم میمون‌ قهرمان داستان خیلی آگاهانه از قبل نقشه کشیده‌ که دوربین را بدزدد تا از خودش عکس بگیرد. خیلی هم خوشحال بوده‌ و برای همین جلوی دوربین ژست‌های مسخره گرفته‌ و به صاحب‌ دوربین پوزخند زده‌ است. اصلا فکر کنیم می‌خواسته‌ برای کسی در جایی از دنیا پیغامی بفرستد. خیلی هم هیجان‌انگیزتر است. میمون‌های باهوش و بدجنس و بازیگوش سوژه‌های خیلی خوبی هستند.

حال آدم که گرفته باشد و وقتی نتواند چیزی بگوید به داستان پناه می‌برد.


Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.