www.flickr.com

جنگ با گذر زمان

یکشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۹۱

می​ترسم از یادم بروند. صورت​شان، صدایشان، عادت​هایشان، بچگی​​شان وجوانی​شان. مرتب با هر کدامشان حرف می​زنم اما چیزی از ترسم کم نمی​شود. همچنان دیوانه​وار می​خواهم که خاطره​شان را در تک تک چیزهایی که از آنها به یادگار دارم حفظ کنم. در اولین نقاشی که ر کشید و کاردستی ناشیانه​ای که همراه م برایم فرستاد. م که آمده بود، گوشواره​ای برایم خرید که هر وقت گوشم می​کنم تنها فکرم این است که مبادا بیفتد و گم شود. مذبوحانه تلاش می​کنم لحظه​ها را در اشیا نگه دارم. عزیزانم حال​شان را زندگی می​کنند و مرتب با آنها در تماسم، اما بیمارگونه می​خواهم خاطره​ام از گذشته​شان را در یادگاری​ها حفظ کنم.
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.