www.flickr.com

باورها در طوفان

سه‌شنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۷

"وضعیتی را فرض کنیم که یک یا چند تا از باورهایمان دچار مشکل می شوند. در واقع شواهد جدیدی به دست می آوریم که می فهمیم این باورها دیگر درست یا معقول نیستند و باید آنها را با باورهای جدیدی جایگزین کنیم. ممکن است باورهای مورد مناقشه فقط باورهایی باشند که فرضا به رنگ این میز مربوطند و یا باورهایی باشند از مسائل اخلاقی و دینی که مورد شک قرار گرفته اند.
پس تمامی باورها ممکن است مورد تردید قرار گیرند. در این شرایط بسته به اینکه این باور تا چه حد برایمان جدی و بنیادی است به دنبال راه حلی مناسب برای جایگزین کردن آن با باوری جدید بر می آییم. یکی از راه های تجدید نظر در باورها روش دکارت است. در واقع کاری که دکارت کرد این است که برای تمیز کردن خانه تمام اثاثیه را بیرون ریخت و آنها را دوباره با نظمی جدید و با استحکامی بیش از قبل به درون خانه آورد. دکارت مرحله به مرحله به تمامی باورهایی که داشت شک کرد تا اینکه آن شک به وجود خودش رسید و با استدلال Cogito دوباره همه چیز را از نو بنا کرد. اما ما آنقدر وقت نداریم که مثل دکارت کنار آتش بخاری بنشینیم و به وجود خود شک کنیم تا بتوانیم باورهایی یقینی برای خود دست و پا کنیم. ما مجبوریم در گیر و دار زندگی، درست وقتی که در حال استفاده از یک سری از باورها هستیم باورهایمان بازسازی کنیم. شاید برای ما استعاره قایق نویرات کارساز تر باشد. نویرات که از اعضای حلقه وین بود، در تشبیه جالبی از وضعیت ما گفته است:" ما همچون ملوانانی هستیم که ناگزیرند کشتی خود را در وسط دریا از نو بسازند، بی آنکه بتوانند برای بازسازی و استفاده از بهترین مواد به ساحل برگردند." نکته این است که ما به عنوان ملوانان قایق ناچاریم هربار یک قطعه را تعمیر کنیم تا سرانجام صاحب قایق بهتری شویم که در برابر طوفان تاب آورد. اگر نوسازی قایق را از زیر شروع کنیم غرق خواهیم شد. مشابه این استعاره ما مجموعه باورهایی داریم که لازم می دانیم آنها را نگه داریم تا از پس زندگی روزمره خود برآییم، می خواهیم آنها را بهبود بخشیم اما بدون خراب کردن آنها می خواهیم چنین اصلاحاتی را انجام دهیم. پس ناچاریم در هر مرحله یک یا چند اعتقاد را دقیقا وارسی کنیم و دیگر اعتقادات را سرجای خود نگه داریم."

پی نوشت: موقع نوشتن پست "رفتار با دگراندیشه ها" یاد مقاله ای به نام "شبکه باور" افتادم که دو سه سال پیش برای خردنامه همشهری نوشته بودم. با توجه به سایت خیلی خوب همشهری که نشریه های جانبی اش را روی سایت نمی گذارد، چه برسد به اینکه آرشیوشان را داشته باشد؛ نتوانستم به مقاله لینک بدهم. به سرم زد قسمتی از آن را اینجا بیاورم. نصفه و نیمه است، همه اش خیلی طولانی بود. اما شاید شروعی باشد برای کنار گذاشتن تنبلی و نوشتن از چیزهایی که این روزها می خوانم.

4 نظرات:

سلام...
موافقم؛ هرچند معتقدم کشتی بر ستونی استوار هست که قدرت این ستون هست که حتی اگه همه اجزای کشتی در طوفانها به نابودی کشیده بشن، بازهم پناهگاهی برای انسان هست تا ساحل نجات...
و این ستون گاهی با اندیشه ساخته میشه، گاهی با باور، و شک عاملی هست که می تونه بشکندش یا قوی ترش کنه (زخمی که نکشد قوی می کند)
در این میان چیزی که بارها نجاتم داده و کمکم کرده این ستون رو قوی تر کنم؛ ایمان به امید بوده!
اما این که ستون چیست، به گمانم برای هرکسی چیزی است! آن چیزی است که بعضی ها زیر شکنجه های غیر قابل تصور برایشان تکیه گاهی بوده! و برای برخی دیگر توجیهی جهت خودفروشی ...
و فقط امید !

خیلی خوندن این متن برام مفید بود. یه جوری توصیف صریح همون حالتی بود که بارها برام پیش اومده و سؤالهایی که درباره چه طور برخورد کردن با این مسأله داشتم.
خیلی ممنون.

از ديدن وبت خرسندم اگر به يونان علاقه مندي به اين ادرس بيا
http://greek.blogfa.com/
شما را لينك خواهم كرد.

ولی من که آخرش زدم و کشتی را سوراخ کردم حالا هم توی دریا شناور شده ام و دارم خیلی آرام کشتی در حال غرق شدنم را نظاره می کنم. نمی دانم عاقبتم چه بشود ولی چاره ای نداشتم مجبور بودم از کف شروع کنم.

Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.