www.flickr.com

بی هوشیِ آگاهانه

چهارشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۱

اين ترم يه درس دارم با عنوان شعور( consciousness ) که يکی از شاخه های فلسفه ذهن هستش. امروز سر کلاس استاد عزيز يه موضوعی رو گفت که خيلی با حال بود .
حدود سال ۸۴ ميلادي تو چند تا روزنامه ی معتبر انگليس يه اطلاعيه دادن که توی اون از کليه ی کسانی که جراحی کرده اند و بيهوشی عمومی داشته اند و تجربيات غير معمولی در حين بيهوشی داشته اند دعوت شده که گزارشی از وضعيت خودشون بدن.چون اون موقع يه سری بحث حقوقی و شکايت از جراحان و بيمارستان مطرح شده بود . يکی از گزارش هايی که يه نفر داده اين بوده که وسط عمل جراحی متوجه ميشه که هشياره و همه چی رو می فهمه ولی اصلا و به هيچ عنوان نمی تونه به دکترا بفهمونه که هشياره چون حتی پلک هم نمی تونسته بزنه . و بعد از مدتی تنفسش هم دچار مشکل ميشه تا حدی که آرزوی مرگ می کنه.
خوب مسئله ای که ينجا پيش می آد اينه که چه جوری و بر چه اساسی بايد حرف اين جور افراد رو باور کرد ؟ خوب کاری که پزشکا می کنن اينه که در طول بيهوشی شواهدی بر هشياری طرف پيدا کنن . ولی خوب اگه بتونيم يه همچين دستگاهی بسازيم اصلا چی رو بايد اندازه بگيريم ؟ معيار هشياری و شعور چيه ؟


از وبلاگ قدیمی 24 مهر 1381
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.