www.flickr.com

از فکر تا عمل

سه‌شنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۵


چند وقت پیش نمونه ای از این پزشکی‌های آلترناتیو در رادیو شنیدم و انگیزه‌ای شد برای یک سری افکار پراکنده. مهمترینش این بود که به ما چه، بگذاریم مردم هرکاری خواستند بکنند. اصلا به ما چه که این همه سنگ علم را به سینه می‌زنیم. علم هم خودش یک مکتب است، اگر زیادی به آن بها دهیم دچار علمگرایی شده‌ایم که خودش یک جزم‌اندیشی بسیار خطرناک است. دیدم انگار خیلی آنارشیست شده‌ام و کم کم دارم پیرو مکتب فایرآبند می‌شوم! اما از شوخی گذشته فکر کردم دیگر مثل قبل رگ گردنی نمی‌شوم وقتی نمونه‌های شبه‌علم را دور و برم ببینم. بالاخره هرکسی حق دارد حرف بزند.
اما اشتباه می‌کردم، یعنی در مورد خودم اشتباه می‌کردم. هفته پیش که یکی از همکلاسی‌های کلاس زبانم از دانشمندی گفت که کشف کرده آب کلمات را می‌فهمد، به این نتیجه رسیدم. اینکه فاصله فکر تا عمل خیلی زیاد است و پیمودنش به این سادگی‌ها نیست. آن روز به شدت رفتم توی شکم آن بنده خدا، که این حرف علمی نیست و ... کلی هم غیرتی شده بودم.
حالا هرچقدر هم بگویم شبه عم به من چه ربطی دارد، خودم هم باور نمی‌کنم چه رسد به دیگران. به من چه که دینبلی می‌گوید عدد پی 3.15 است، به من چه که انرژی درمانی از اصطلاح تخصصی انرژی در فیزیک سوء استفاده می‌کند، به من چه که هومیوپاتی همان آب‌درمانی است! برای همین است که هنوز هم کارهایی شبیه این به من پیشنهاد می‌شود، که بیا چیزی در مورد شبه‌علم برایمان بنویس.




منتشر شده در 26 دی 85

آیا جواب "های" ، "هوی" است؟

دوشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۵


۱-منتظر تاکسی بودم. او هم. سرد بود،‌ می‌بارید. هیچ ماشینی پیدا نمی‌شد. شروع کردم بلند بلند غر زدن و شکایت از ترافیک و شهر و از این مزخرفات. گویا بلندفکر کردنم را زیادی جدی گرفته بود که پرسید: می‌آی امشبو با هم باشیم؟با کمال تعجب و در نهایت آرامش مشتم بر صورتش فرود آمد. بیچاره ناپدید شد و من راضی از کارم باز به دنبال تاکسی بودم.
۲- جالب‌ترین قسمت ماجرا آرامش من بود و واکنش خونسردانه‌ام. اگر فحشش داده بودم حتما عصبانی می‌شدم. اما این کار آرامم کرد. و قسمت بد ماجرا هم همین است. اینکه به همین راحتی می‌شود آدم کشت. اگر وسیله‌ی تیزی دستم بود،‌احتمالش کم نبود.
۳- چرا سوال را با خشونت پاسخ دادم؟ می‌گفتم نه و می‌رفتم پی کارم. حتما فکر کردم کنه می‌شود. اما این کار هم می‌توانست عواقب بدی داشته باشد و او هم خشونت من را با خشونتی شدیدتر جواب می‌داد. مستقل از اینکه واکنش آدم در این موارد چه باید باشد و مستقل از بحث‌های مزخرف مربوط به درخواست جنسگونه طرف، سوالم این است که آیا همیشه نباید کلمه را با کلمه پاسخ داد؟ آیا این نوع آزاداندیشی با عقلانیت در تضاد نیست؟ شاید در اینجا عقلانیت همان سودانگاری باشد.


منتشر شده در 25 دی 85

تقابل سنت و مدرنیسم

شنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۵

ظرفهای یک بار مصرف گند زده‌اند به تمام سنت‌هایمان! یک نمونه اش اینکه وقتی کسی برایتان نذری بیاورد دیگر نمی‌توانید شاخه گلی،‌نباتی، شیرینی‌ای چیزی در ظرف بگذارید و به صاحبش پس دهید.

منتشرشده در 23 دی85

Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.