www.flickr.com

سفر به قرن بیستم در اروپا

یکشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۹

سال 1999، آخرین سال قرن بیستم، سال تولد یورو هم هست. خیرت ماک، روزنامه‌نگار و تاریخ‌نویس هلندی، تمام سال 99 را در اروپا سفر می‌کند تا ستون روزانه‌ای برای روزنامه‌ی NRC بنویسد. موضوع این یادداشت‌ها تاریخ قرن بیستم در اروپاست. او از شهری به شهر دیگر می‌رود و تاریخ اروپا را از نگاه آن شهرها روایت می‌کند.


کتاب "در اروپا" مجموعه‌ی این یادداشت‌هاست. هر فصل از کتاب بازه‌ای از قرن بیستم را تعریف می‌کند. نویسنده برای روایت تاریخ به شهرهایی که آن تاریخ را ساخته‌اند سفر کرده و ماجرا را از زبان مردم آن شهرها بیان کرده است. در هر شهر تصویری از اوضاع فعلی آن شهر می‌دهد و بعد به سراغ شاهد‌های عینی تاریخ موردنظر می‌رود. ایده‌اش آن است که در کنار تاریخ عینی موجود در کتاب‌های تاریخ و دایره‌المعارف‌ها، بر روایت مردم عادی تمرکز کند. مثلا مهم است که یک شهروند معمولی هر کدام از شهرهای اروپا در آغاز جنگ دوم در چه حالی بوده است. یکی از جالب‌ترین شاهدهایش یک پیرمرد هلندی است که تمام قرن بیستم را زندگی کرده و کتاب را با روایت او آغاز می‌کند. شهرهایی هستند که نویسنده بارها در طول سفرش به آنها باز می‌گردد؛ برلین یکی از آن شهرهاست که بارها در طول قرن بیستم تاریخ‌ساز شده است.


کتاب را همین دیشب از یک دوست هلندی هدیه گرفتم. قبل از خواب گفتم نگاهی به فهرست فصل‌هایش بیندازم که بعد دو ساعت به خودم آمدم و دیدم چهل صفحه جلو رفته‌ام. شاید به خاطر اینکه شبیه نگاه خودم در سفرهاست، اینقدر از خواندن این کتاب هیجان‌زده شده‌ام. به هر حال خواندن‌اش را توصیه می‌کنم.

چرا نگفتی نوبل گرفتی؟

سه‌شنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۹

ظاهرا بعد از اعلام آخرین رتبه‌بندی دانشگاه‌های دنیا، دانشگاه‌های ایرانی باز یادشان افتاده که جای قابل توجهی در این لیست ندارند. چند روز پیش از انجمن فارغ‌التحصیلان دانشگاه شریف ایمیلی گرفتم که خواسته بود برای کمک به رتبه‌بندی اطلاعاتی را برایشان بفرستیم.

هم دانشگاهی عزیز با سلام

هرساله رتبه بندی دانشگاه ها با توجه به معیارهای مشخصی انجام می شود یکی از این معیارها جوایزی است که دانش آموختگان از نهاد های معتبر دریافت می کنند خواهشمندیم در صورتیکه هریک از جوایز جدول پیوست را دریافت کرده اید همراه با مشخصات کامل خود ومستندات حداکثر تا پایان وقت اداری چهارشنبه 24 شهریورماه به دفتر انجمن ارسال فرمایید

با تشکر

ستاد رتبه بندی دانشگاه شریف

جوایز ذکر شده در جدول پیوست‌‌شان هم اینها بودند: جايزه نوبل، فيلد مدال ها (منظورشان نشان فیلدز است!) ، بانك توسعه اسلامي IDB، خوارزمی، فارابی، فرهنگستان علوم اسلامي TWAS، آيسيسكو، جایزه IAS

دوستی ایمیل زده بود که بچه‌ها هر کس نوبل گرفته لطفا به انجمن فارغ‌التحصیلان خبر بدهد تا رتبه دانشگاه در رده بندی بالا رود. دوست دیگری در جواب نوشت نوبل گرفته است اما می‌خواهد بداند چقدر می‌دهند تا اطلاعاتش را برای بالا بردن رتبه دانشگاه به آنها بدهد. خلاصه اگر کسی بین شریفیها هست که نوبل یا فیلدز گرفته و به کسی نگفته لطفا بگوید که شریف در به در دنبال نوبلیست می‌گردد.

نماز عید با همسایه‌ی بچگی‌هایم

جمعه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۹

اعظم و فاطی و آذر، دخترهای شمسی خانم، همسایه بالایی‌مان بودند. دختر که می‌گویم هر کدام عاقله‌زنی بودند برای خودشان. خانه دوطبقه بود و فقط ما و آنها از در آن خانه در خیابان زندیه رفت و آمد می‌کردیم. از هفت سالگی من تا آخر راهنمایی را در آن خانه بودیم و با شمسی خانم اینها از فامیل نزدیک‌تر شده بودیم. مذهبی بودند، از آنها که آن روزها بهشان می‌گفتند مومن. (فکر کنم در مقابل حزب‌اللهی این اصطلاح رایج شده بود.) همزیستی مسالمت‌آمیزی داشتیم. خانواده‌ها در ضمن احترام به هم، کار و زندگی و منش و عقیده خودشان را داشتند.

دبستان که بودم برای درس قرآن می‌رفتم پیش آذر که کمک‌ام کند. البته فکر کنم بهانه بود برای اینکه مامان اجازه دهد بروم بالا. این چهار تا سوره‌ی کوچک جزء آخر را هم که هنوز یادم هست، از صدقه سر آنهاست. هر سال ماه رمضان بیشتر از همیشه یاد آنها می‌افتم. یادم هست یک بار وقتی ماه رمضان وسط تابستان بود و روزها خیلی طولانی بودند، گیر دادم می‌خواهم با آنها بروم نماز عید. گفتند اگر یک روز کامل روزه بگیرم من را می‌برند. روزه گرفتم و آن سال عید در تاریکی قبل سحر با شمسی خانم و دخترهایش سوار اتوبوس شدیم و به مصلا رفتیم.

سال‌های بعد اما، دیگر نرفتم. از وقتی هم که از آن خانه اسباب‌کشی کردیم، هر سال عید دلم برای‌شان تنگ می‌شود. برای همین خاطره‌هاست که فکر می‌کنم رمضان و عید و مراسم مذهبی دیگر بیش از آنکه مذهبی باشند، فرهنگی‌اند. من آن سال‌ها رمضان را با آنها شریک می‌شدم، همان‌طور که سال‌ها بعد کریسمس را با دوستانی دیگر شریک شدم. اما این بار دیگر واقعا ناظر بودم. شاهد بودن همیشه خوب است. به فهمیدن و درک متقابل کمک می‌کند.

شرمنده شعارش زیاد شد.

به همه چیز می‌شود خندید/شک کرد

سه‌شنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۹

تری پارکر و مت استون مدت‌هاست که زندگی ما را ساخته‌اند. تا سه سال پیش وقتی این طرف و آن طرف چیزی از ساوت‌ پارک می‌شنیدم فکر می‌کردم چقدر لوس و بی مزه باید باشند. شکل و قیافه‌ی شخصیت‌های ساوت پارک که انگار با کاغذ و چسب و قیچی درست شده‌اند، آنقدر ساده بود که فکر نمی‌کردم بشود داستان‌شان را دنبال کرد. اما حالا ممکن است یک قسمت را چندین بار ببینیم و یا با دوستانی که طرفدار ساوت پارک هستند بنشینیم به همه مسائل روز با کمک ایده‌های این 201 قسمتی که تا الان ساخته شده بخندیم.

نکته اصلی ساوت پارک به نظرم همین خندیدن به همه چیز است. کایل، استن، اریک کارتمن و کنی شخصیت‌هایی معمولی هستند، اما فکر می‌کنند و سوال می پرسند. در این شهر به همه چیز می‌شود گیر داد و درباره‌ آن سوال پرسید. ایرادهای زندگی شخصی، اجتماعی و سیاسی آدم‌ها با همین سوال‌ها و گیرها واضح می‌شود. هیچ کس و هیچ چیز هم مصون از سوال نیستند، از اوباما و کلینتون تا مسیح و خدا و علم یا تام کروز و ساینتولوژی، به همه چیز می‌شود خندید و در موردش شک کرد. درست همان کاری که که فلسفه می‌کند.

برای همین است که ساوت پارک را اینقدر دوست دارم. درست مثل فلسفه به هیچ چیز رحم نمی‌کند و به بنیادی‌ترین اندیشه‌ها هم حمله می‌کند. نکته مشترک هر دو هم ایرادی است که مخالفان به آنها می‌گیرند. اینکه برای جامعه و جوانان بدآموزی دارند. درست ایرادی که درباره گمراه کردن جوانان آتن به سقراط گرفتند. (این ایده‌ی تشبیه به محاکمه سقراط را از کتاب ساوت‌پارک و فلسفه برداشته‌ام. یک مشت فیلسوف عشق ساوت پارک این کتاب را نوشته اند.)

اما یک حسرتی هست که مدتهاست به آن فکر می‌کنم. اینکه چرا نمی‌شود داستان‌های ایرانی را در مجموعه‌ای شبیه ساوت پارک نمایش داد. بدبختی این است که حتی نمی‌شود به این حوزه نزدیک شد. فرض کنید چقدر حال می‌داد اگر سریالی به قوت ساوت پارک می‌شد ساخت و در هر قسمت‌اش به موضوعی گیر داد، از تاریخ و ادبیات و جغرافیای ایران گرفته تا جریان‌های همین یک سال اخیر و جنبش سبز. آن وقت شاید می‌شد از طنزهای آماده‌ی خیلی‌ها استفاده کرد. مثلا می‌شد احمدی‌نژاد و مشائی و لاریجانی و کروبی و میرحسین را هم به ساوت‌پارک ایرانی آورد بهشان گیر داد. حیف، حیف که نمی‌شود. هر قسمت‌ یک چنین سریالی خون به پا خواهد کرد.

Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.