www.flickr.com

ترس از عکاسی به مثابه شلیک

یکشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۸

همیشه سختم است از آدم ها عکس بگیرم و البته به نظرم جالب ترین سوژه های عکاسی آدم ها هستند. بیست دقیقه باید در ایستگاه اتوبوس منتظر می ماندیم و طبق معمول رفتم توی نخ آدم ها. خانمی با کفش پاشنه بلند صورتی و یک دسته گل رز صورتی آن طرف تر نشسته بود و با موبایل اش بازی می کرد. صورتش معلوم نبود و تقریبا پشت اش به من بود. دوربین را در آوردم و از آن ترکیب صورتی عکس گرفتم. کمی بعد پسری ترک یا عرب یا بهتر است بگویم خاورمیانه ای به سراغ ام آمد و به انگلیسی گفت می تواند چیزی بپرسد؟ سوالش این بود که چرا بدون اجازه از آدم ها عکس می گیرم. می توانستم بگویم من از آن پرنده روی زمین عکس گرفتم نه از آدم ها. اما پرسیدم مطمئنی که باید اجازه بگیرم. گفت بله این انسانیت است و من دوست ندارم از من عکس بگیرند. گفتم مطمنن باشید از شما عکس نگرفتم. رفت پی کارش، اما ما را تا خانه درگیر بحث حریم خصوصی و اخلاق و این قضایا کرد. 
فکر کردم ماجرا را بنویسم و نظر شما را بدانم. به خصوص آنهایی که به طور حرفه ای عکاسی می کنند. آیا عکس گرفتن تجاوز به حریم خصوصی است؟ می توانستم از منظره ای عکس گرفته باشم و تصادفا آن آدم هم در عکس بوده باشد. یا حتی می توانستم وانمود کنم از منظره عکس می گیرم و از آن آدم عکس بگیرم. اصلا آیا حضور در یک مکان عمومی به منزله قبول این نیست که دیده می شوی و احیانا به هر نحوی ثبت می شوی؟ آیا حساسیت آن پسر با رنگ موی اش رابطه ای دارد؟ یعنی آیا ما شرقی ها بیشتر احساس عدم امنیت یا بهتر بگویم عدم امنیت اطلاعاتی می کنیم؟ 
بحث پیچیده ای است و می دانم مثل هر بحث دیگری در اخلاق عملی جواب روشنی برایش وجود ندارد. اما فکر کردن به آن از جنبه های مختلف جالب است. احتمالا باید چیزی به اسم اخلاق حریم خصوصی وجود داشته باشد، دارم دنبالش می گردم. 

بدفهمی‌های داروینیسم

دوشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۸

1- [...] و سعی کردم موضوع را عوض کنم. بحث علم شد و داروین، با خوشحالی از این موضوع استقبال کردم اما [...].


 
2- این بحث باعث شد بفهمم چه تصورات عجیب و غریبی از این موضوع وجود دارد.  یکی از مشکلات مردم با Evolution  اشتباه گرفتن آن با مفهوم پیشرفت است. بعد از داروین زیست‌شناس‌های زیادی آن را با رویکرد پیشرفت‌گرایانه تفسیر کردند، به این معنی که همه چیز در این فرآیند رو به پیشرفت و بهتر شدن دارد. برای همین است که بحث خلقت‌گرایی در مقابل Evolution  انسان اهمیت پیدا می‌کند، در واقع مسئله به سادگی رویارویی این دو دیدگاه نیست. حتی کسانی‌ که خود را دیندار نمی‌دانند و به خلقت اعتقادی ندارند نمی‌توانند قبول کنند انسان در طول میلیون‌ها سال از مثلا میمون به شکل فعلی رسیده است.


 3- مشکل دیگر این است که مردم دوست دارند Evolution  و تحولات زیستی و حتی همه تغییرات جهان دارای ساز و کاری هدفمند باشد. یعنی حتی با اینکه به خدا باور ندارند نمی‌توانند باور کنند ساز و کار این تغییرات حیرت‌انگیز در طول تاریخ کاملا بی‌هدف بوده باشد. در واقع به قول ریچارد داوکینز برای‌شان قابل قبول نیست که پشت همه چیز در طبیعت یک "ساعت‌ساز کور" باشد. بعضی آماده شدن شرایط برای به وجود انسان را هدف اصلی این همه تغییر در طول تاریخ حیات می‌دانند. یعنی حتی اگر خداباور هم نباشند برای انسان جایگاه ویژه‌ای در طبیعت قائل هستند.


 4-  قبول کردن تغییر گونه‌های زیستی زیاد هم سخت نیست و مردم این موضوع را نسبتا راحت قبول می‌کنند. در واقع در زمان داروین هم موضوع تغییر و تحول در گونه‌ها خیلی راحت پذیرفته شد، برای اینکه شواهد زیادی برای آن وجود داشت و قبل از آن هم زیست‌شناس‌های دیگری در این مورد نوشته بودند. اما مشکل اصلی مردم با داروین مکانیسمی بود که برای این تغییرها پیشنهاد داده بود. در واقع نکته اصلی نظریه داروین Evolution   نبود، ایده جدید و بسیار ساده‌ داروین نظریه "انتخاب طبیعی" بود. اما مردم نمی‌توانستند و همچنان نمی‌توانند باور کنند تمام این تحولات شگفت‌انگیز با یک یک ساز و کار کاملا طبیعی رخ داده باشند.


 5- در بند آخر هم باید بگویم  از واژه "تکامل" استفاده نمی‌کنم دقیقا برای اینکه مفهوم پیشرفت در آن وجود دارد و مردم را به اشتباه می‌اندازد. اما این بدفهمی فقط در زبان فارسی و به خاطر ترجمه نیست؛ بعد از داروین همیشه گروه‌هایی بودند که پیشرفت‌گرا بودند و تغییرات را در جهت پیشرفت تفسیر می‌کردند. بعضی‌ها Evolution  را در فارسی به "فرگشت" ترجمه کرده‌اند، اگر برایتان آسان است از ان استفاده کنید.


پی‌نوشت: بدفهمی‌های دیگر را در کامنت‌های این صفحه در بی‌بی‌سی ببینید.


گرمایش جهانی و فلسفه

جمعه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۸

1- در کنفرانس‌های فلسفه‌ی این حوالی (هلند و بلژیک را می‌دانم) رسم است که بعد از سخنرانی یکی از شرکت‌کننده‌ها چند دقیقه حرف می زند و  نظر می‌دهد. در واقع این نظردهنده‌ها از قبل انتخاب شده‌اند، سخنرانی و ادبیاتش را خوانده‌اند و سوال می‌پرسند تا بحث باز شود و بقیه هم وارد بحث شوند. در کنفرانس "مفهوم طبیعت در علوم اجتماعی و طبیعی"، سخنرانی "طبیعت، محیط زیست و اخلاق" نصیب من شد. زیاد خوشحال نبودم که سخنرانی‌های مربوط به پروژه ما را افرادی دیگری انتخاب کرده‌اند، اما بعد نظرم عوض شد. به خصوص اینکه همیشه علاقه‌های محیط زیستی داشته‌ام، اما هیچ وقت به طور جدی چیزی از فلسفه و اخلاق محیط زیست نخوانده بودم. طبق معمول به سراغ دانشنامه فلسفی استنفورد رفتم که خیلی سریع آدم را با ادبیات آن حوزه از فلسفه که نمی شناسد آشنا می کند و به سراغ منابع دیگر می فرستد. 

 2- اگر بخواهیم ردپای فلسفی رابطه انسان و طبیعت را دنبال کنیم، به حضرت ارسطو می‌رسیم که در رساله سیاست لطف کرده فرموده‌اند :" طبیعت همه چیز را به طور ویژه برای انسان ساخته است."  بعد هم جناب امانوئل کانت که در درسهای فلسفه اخلاق می‌فرمایند:"خشونت نسبت به یک سگ ممکن است شخصیت یک فرد را طوری تغییر دهد که تشویق شود همان خشونت را نسبت به انسان هم انجام دهد." همین ردپا را بگیرید تا  فرانسیس بیکن و دکارت و بقیه آقایان فیلسوف که کم از این نظرات گهربار انسان-محور ندارند.

 3- سوال اصلی فلسفه و اخلاق محیط زیست هم همین انسان-محوری است. این موضوع پذیرفته شده‌ای است که آلوده کردن و از بین بردن بخش‌هایی از محیط زیست و مصرف بی‌رویه منابع طبیعی از نظر اخلاقی قابل قبول نیست. اما چرا چنین رفتارهایی خوب نیستند، آیا صرفا به این دلیل که صدمه به محیط زیست نتایج بدی برای خود انسان در حال یا آینده دارد؟ همین رویکرد هم خودش انسان-محور است. فلسفه محیط زیست این فرض ها را زیر سوال می برد و به دنبال استدلال های عقلانی برای اصالت دادن به محیط زیست به جای انسان می گردد. 

 

 

با هفت هزارسالگان سربه سریم

شنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۸۸

گاهی یادمان می رود سن خر پیر را داریم و فکر می کنیم هنوز هجده ساله ایم. این را وقتی فهمیدم که دوستی گفت :"این کیت وینسلت هم سنی ندارد ها".  من هم با تایید حرفش گفتم : "فقط  دو سه سال بزرگتر از ماست". 
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.