www.flickr.com

شریفی ها، ورود ممنوع

یکشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۶

۱- ديروز براي آخرين بار رفتم شريف. در واقع قبلش فكر نمي‌كردم اين آخرين بار باشد، حالا هم مطمئن نيستم دوباره مجبور نشوم بروم آنجا. جايي كه ورود به آن (دقيقا ورود فيزيكي منظورم است) از ورود به مناطق نظامي هم سخت تر است.كارت فارغ التحصيلي ام را كه فقط براي چنين مواقعي گرفته بودم نشان دادم و از در رد شدم. اما نگهبان صدايم كرد و گفت از ساعت 1.5 به بعد(وقت اداري تابستان) با اين كارت نمي تواني بروي داخل. ايستادم به چانه زدن و من بميرم تو بميري. حتي رضايت نداد شناسنامه ام را بگذارم و بروم. داغ كردم و هر چه دوست داشتم نثار دانشگاه و همه كساني كردم كه مسبب اين بگير بگير دم در هستند. جلوي آنها زنگ زدم به احسان عمادي و گفتم "دانشگاه ... تون منو راه نمي ده، پس قرارمون به هم خورده و منتظرم نباشيد". احمقانه ترين قسمت ماجرا آنجاست كه يك ربع بعد با يكي از بچه ها كه مجوز عبور ماشين داشت،‌ از يك در ديگر وارد دانشگاه شدم!


۲- اينها را گفتم براي اينكه از همه‌ي آنهايي كه شريفي هستند، شريفي بوده‌اند يا به نحوي مجبور شده‌اند به آن خراب شده بروند و با اين شرايط مواجه شده‌اند؛ بخواهم داستان خودشان را بنويسند. نمي‌دانم شايد يك وقتي همه‌‌ي اين داستان‌ها را براي رئيس دانشگاه فرستادم تا ببيند چه تصوير كثيفي از دانشگاه در خاطره‌ها باقي گذاشته است.



منتشر شده در وبلاگ قدیمی، 17 تیر 1386


Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.