گربه سیاهه
پنجشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۷
رفته بودیم یک رستوران مکزیکی برای رفع تنوع. غذا را که آوردند گربه سیاه و بی نهایت خوشگلی مدام زیر میز می چرخید و نگاهمان می کرد. به نظر حامله می رسید و برای همین خیلی وسوسه شدم بهش غذا بدهم. اما فکر کردیم بعید است گربه ای در رستوران زندگی کند و شکمش سیر نباشد، این کارها هم از فضولی گربه ایش بود. برای اینکه وقتی مشتری های جدیدی آمدند رفت سراغ آنها تا نگاهشان کند. خلاصه موقع حساب کردن از گارسون پرسیدم حامله است و گفت نه. عمل اش کردیم و رحم اش را در آوردیم، برای اینکه در یک سال گذشته چهار بارحامله شده و دکتر گفته بود اگر باز هم حامله شود می میرد. خب این هم از دردسرهای نگه داشتن گربه ماده. اما خیلی ناز بود.