www.flickr.com

می‌دوم برای...

یکشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۹۰

۱- امروز ماراتن لندن بود. هنوز هم هست. الان که دارم این چند خط را می‌نویسم هنوز خیلی‌ها به خط پایان نرسیده‌اند. یادم نیست از کی برنامه‌ی دویدن در ماراتن لندن را ریخته‌ام و هنوز هم به سرانجام نرسیده است. زمستان که آمدیم لندن شروع کردم به تمرین و هر روز صبح زود می رفتم می‌دویدم. حتی زیر برف هم دویدم، اما نمی‌دانم چه شد بعد از یک ماه هیجانش رفت یا سرم شلوغ شد و خلاصه تمرین را ادامه ندادم.

۲- خط شروع ماراتن پارک گرینیچ است که پنج دقیقه از خانه ما فاصله دارد. برای همین هیچ بهانه‌ای نداشتم که اقلا بروم آنهایی را که همت دویدن داشتند ببینم. صبح زود زدیم بیرون و چندهزار نفری را که آمده بودند بدوند بدرقه کردیم. فکر کردم بروم خط پایان و ببینم با چه حال و روزی می‌رسند آنجا. مسیری را که آنها باید می‌دویدند با قطار رفتم و وسط راه حدود دو کیلومتر مانده به خط پایان دوباره بهشان رسیدم. از آنجا تا خط پایان در کنار کاخ باکینگهام را پیاده رفتم. همه‌ی شهر در حال و هوای ماراتن بود. مردم در کنار مسیر ایستاده بودند و تشویق می‌کردند. اگر کسی خسته بود اسمش را فریاد می‌زدند بدو فلانی و بچه‌ها اسم پدر یا مادرشان را روی پلاکارد نوشته بودند که بدو مامان، بدو بابا. خط پایان هم حس و حال خوبی داشت. آنها که رسیده بودند می‌آمدند خانواده و دوستانشان را پیدا می‌کردند و می‌گفتند چقدر طول کشیده تا همه‌ی مسیر را بدوند.

۳- هر سال در ماراتن لندن به جز حرفه‌ای‌ها که در بخش مسابقه شرکت می‌کنند، آماتورها هم می‌توانند بدوند. هرکس می‌خواهد بدود می‌رود در یک خیریه ثبت‌نام می‌کند و تعهد می‌دهد که مقدار مشخصی پول از دوستان و آشنایانش برای آن خیریه جمع کند. در روز ماراتن هم با لباس تبلیغی آن خیریه می‌دود. از خیریه‌ی کودکان سرطانی گرفته تا کمک برای جلوگیری از انقراض ببر آسیایی در این رویداد بزرگ نماینده دارند. برای همین هم بخش آماتور بیشتر به یک کارناوال می‌ماند تا یک رویداد ورزشی. لباس‌ها و عروسک‌هایی که دوندگان برای نمایش و تبلیغ تن‌شان می‌کنند آنقدر ناراحت و سنگین هستند که معلوم نیست بتوانند ۴۰ کیلومتر را با همین وضع بدوند. در هر حال با همه‌ی این اوصاف ماراتن لندن بزرگ‌ترین خیریه‌ی دنیاست که در آن تک‌تک افراد پول جمع می‌کنند. مجموع این کمک‌ها هر سال حدودا ۵۰ میلیون پوند است.

۴- به جز لندنی‌ها و بریتانیایی‌ها دونده‌های حرفه‌ای و آماتور از همه جای دنیا در ماراتن لندن شرکت می‌کنند. آنها را که دیدم فکر کردم چرا ما (ایرانی‌ها) هیچ وقت به فکر شرکت در چنین مسابقه‌هایی برای تبلیغ یا پول جمع کردن برای هدف‌هایمان نیستیم. چه می‌دانم مثلا کمک جمع کردن برای خانواده زندانیان یا هر هدف دیگری که برایمان مهم است. همت‌اش را نداریم، بلد نیستیم یا فکر می‌کنیم این چیزها جدی نیستند و ممکن است شان و منزلت اهداف والایمان پایین بیاید؟ فرصت زیاد است، استفاده نمی‌کنیم.


3 نظرات:

پول که می‌شه جمع کرد برای کمک به خانواده زندانیان سیاسی. مشکل اینه که نمی‌شه به دست‌شون رسوند.

ما برای محک شروع کردیم به دستفروشی توی جمعه بازار پروانه. کار بدی نیست. بالذات خیلی هم خوبه... با این حال وقتی آشناها میبیننت ی جوری نگاهت میکنن انگار داری گدایی میکنی!
حالا بریم به خودمون تبلیغ و عروسک آویزون کنیم چطور نگاهمون میکنن؟

چه جالب، من هم فاصله چندانی تا پارک گرینیچ ندارم. ولی با این حال رفتم و
از ملت دونده عکس گرفتم، به خصوص با اون لباسهای عجیب و جالبشون که خودش مثل کارناوال بود :)

اگه می دونستم یک ایرونی دیگه این نزدیکها هست با هم قراری می گذاشتیم و بلکه می رفتیم و به پای هم حسابی می دویدیم :)

Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.