در خواب مردم چه میکنی، ناصری!
پنجشنبه، خرداد ۱۹، ۱۳۹۰
خواب دیدم مقداری خرت و پرت و کتاب لازم داشتیم. نمیدانم «ما» چه کسانی بودیم و چه غلطی میکردیم. اما میدانم که آن خرت و پرتها را معصومه برایمان تلهپورت کرد! چیز عجیبی هم نبود، انگار که عادیترین کار عالم باشد. مثل همین ایمیل فرستادنهای هر روزه که حالا خیلی عادی است. نشسته بودیم کارمان را میکردیم که جعبهی خرت و پرتها وسط اتاق ظاهر شد. کتابی هم که این روزها روی آن کار میکنم در جعبه بود. انگار که در رفت و برگشتهای طراحی و اینها فرستاده بودند که نظر دهیم. حالا ربطی هم به فرستنده ندارد.
بعد فکری به سرم زد، انگار که خیلی نابغه باشم مثلا و پیشنهاد دادم معصومه خودش را هم تلهپورت کند که دلم برایش تنگ شده. در بین دانشمندان جمع بحث این شد که تلهپورت موجود زنده و شعورمند مشکلاتی دارد و هنوز ممکن نیست. چیزی در این مایهها که اگر طرف را بفرستید تکثیر میشود انگار! من هم ظاهرا از تکثیر معصومه ناصری ترسیدم که بیخیال ماجرا شدم.
خواب به این مضحکی قطعا باید تاثیر فیلمهایی باشد که این روزها میبینم وگرنه سالها از اینکه قسمتی از تز ام پارادوکس EPR بود گذشته است که آن هم موضوع آبرومندی است مربوط به تلهپورت کوانتومی و جدای این علمی-تخیلی بازیها.
1 نظرات:
معصومه ناصری...احتمالا معلم نیستن ایشون؟
Do you have any idea? Click here and post a Comment