داستان راه فرار است
چهارشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۹۰
روزنامه که میخواند، اگر موضوع جذابی پیدا کند آن صفحه را میبرد و برایم میآورد. میداند خبرهای مربوط به جانوران همیشه هیجان زدهام میکند. سوغات قطارسواری و روزنامهخوانی دیروزش این عکسی است که گاردین و مترو و احتمالا کلی روزنامهی دیگر منتشر کرده بودند. خبر میمونی که در یک پارک محافظتشده در اندونزی دوربین عکاس را بر میدارد و از خودش عکس میگیرد.
خبر را که میخوانم بخش علمزدهی ذهنم میگوید خب با دوربین بازی کرده و تعداد زیادی عکس از در و دیوار گرفته، آن وسط این یکی هم در آمده است. خبر هم این موضوع را تایید میکند و بر اساس معیارهای خبرنویسی علمی، خیلی خوب و دقیق ماجرا را توضیح میدهد که میمون از صدای کلیک دوربین خوشاش آمده و با آن بازی کردهاست.
اما حالا نمیشود این توضیحهای دقیق را کنار بگذریم و بیاییم داستان بنویسیم؟ این شواهد و مدارک و دقتها را کنار بگذاریم و فکر کنیم میمون قهرمان داستان خیلی آگاهانه از قبل نقشه کشیده که دوربین را بدزدد تا از خودش عکس بگیرد. خیلی هم خوشحال بوده و برای همین جلوی دوربین ژستهای مسخره گرفته و به صاحب دوربین پوزخند زده است. اصلا فکر کنیم میخواسته برای کسی در جایی از دنیا پیغامی بفرستد. خیلی هم هیجانانگیزتر است. میمونهای باهوش و بدجنس و بازیگوش سوژههای خیلی خوبی هستند.
حال آدم که گرفته باشد و وقتی نتواند چیزی بگوید به داستان پناه میبرد.
1 نظرات:
داستان راه فرار از شعر است به سمت شعوري كه ممكن است شعر من نباشد...
Do you have any idea? Click here and post a Comment