هوایی که می خواهیم یک روز تنفس کنیم
چهارشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۹۰
روزي كه تئودور آدورنو در مخالفت با جنبش دانشجويي مي 68 از پليس براي محافظت از دانشگاه كمك خواست و بعد از آن پليس 76 دانشجو را در فوريه سال 1969 روانه زندان كرد، ميبايد منتظر فرياد يكي از دانشجويانش بر سر خويش ميبود كه با آوايش فضاي خفته كلاس را در برابر يكي از بزرگان مكتب انتقادي لرزاند: «آهاي آدورنو! تو و نظريه انتقاديات با هم مردهايد» و بعد از همين فريادها بود كه بيشتر دانشجويان كلاس درس او را تحريم كردند، نامش معادل آدمي ترسو و سازشگر، طرفدار سرمايهداري كثيف بر سر زبان هايي افتاد كه بخش عمده ای از همین مکانیزم و سخنان انتقادی را از خود او آموخته بودند.
اما از سويي ديگر در همان حال ديگر درس خوانده مدرسه فرانكفورت، ماكوزه، پرولتر انقلابي رهايي دهنده را در آن روزها، دانشجوياني ميدانست كه بر عليه سيستم سرمايهداري آن روز اروپا، پچپچهاي مخفي خود در بوفه و سلف دانشگاه را در خيابان ها و بزرگراه هاي فرانسه و آلمان فرياد زدند، استاد را از دانشگاه بيرون انداختند و عكسهاي «چه گوارا» و «ماركس» را به جاي آويزههاي «دوگل» آويزان كردند.
او براي آدورنو نوشت: «ما ميدانيم و آنها هم ميدانند كه وضعيت انقلابي نيست، حتي پيشا انقلابي هم نيست. ولي اين وضعيت چندان هراسآور، خفه كننده و حقارتبار است كه شورش عليه آن وادارت ميكند تا واكنشي كارشناسانه و زيستشناسانه نشان بدهي. ديگر نميتواني تحملاش كني، داري خفه ميشوي و به هوا احتياج داري، اين هوايي است كه ما (يا دست كم من) ميخواهيم يك روز تنفس كنيم».