از رفتنهایمان حماسه نسازیم
یکشنبه، فروردین ۲۰، ۱۳۹۱
بعد از آنکه تقی رحمانی از رفتن اش نوشت، توجیه رفتن بحث خیلی از محافل مجازی و حقیقی شد که اعضایشان «رفته» بودند. البته اینکه من فقط این طرف بحث را دیده ام حکایت از واقعیت دردناکی دارد که همه ی دوستانم رفته اند و من هم دیگر با آنهایی که مانده اند حشر و نشری ندارم جز اینکه گاهی در ایمیل یا چت به هم بگوییم چه خبر و هوا خیلی سرد شده است. هر دو گروه در دنیاهای موازیبه زندگی ملالت بارمان ادامه می دهیم.
یکی سالها پیش برای درس خواندن آمده، آن یکی همین اخیر فرار کرده، یکی حکم قضایی دارد و نمی تواند برگردد، یکی پناهنده است، آن یکی کار خوبی دارد که قبلا نمی توانست داشته باشد، یکی بی دردسر می رود و می آید اما آنجا را دوست ندارد و آن یکی نمی داند بالاخره کجا می خواهد بماند. آن طرف داستان هم همین است، یکی کار خوبی دارد، آن یکی در خانه ی پدری است، یکی باور دارد که با ماندن تاثیرگذارتر است، آن یکی ممنوع الخروج است، یکی دنبال پذیرش است و ....
هر کدام از ما داستانی داریم و هر کدام از آنها داستانی دارند. اما یادمان باشد از رفتن هایمان حماسه خلق نکنیم و یادتان باشد از ماندن هایتان تراژدی نسازید. این جمله را از شماره ده رادیو فنگ برداشته ام، اما جای حماسه و تراژدی را اینجا برعکس کرده ام. اخیرا انگار رفتن حماسه شده است.
اما مهمتر از آن یادمان باشد «ما» و «شما» یی وجود ندارد. این داستان ها، تک قصه هایی از آدم های جدا افتاده نیستند که بنابر «انتخاب شخصی»شان آنها را خلق کرده باشند. این داستان ها محصول یک پدیده ی واحد و یک مسئله ی مشترک هستند که همه مان درگیرش هستیم. وبا اینحال این را می فهمم که از بخت بد من آنقدر خوش شانس بوده ام که جزء خیل روزافرزون رفته ها باشم...