گربهای که صاحب ما شد
شنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۹۴
دلم برای خیلی چیزها در خانهای که امروز از آن اسباب کشی کردیم تنگ میشود، اما از همه بیشتر دلم پیش گربه سیاه فضولی میماند که دو سال و نیم پیش دقیقا شب اول پشت پنجره اتاق خواب ظاهر شد و تمام این مدت گرفتارمان کرد.
آن شب و روزهای بعد آنقدر میو و ناله کرد که راهش دادیم. رفتار دوستانهای نداشت و نمیگذاشت نازش کنیم. همیشه گشنه بود و تر و تمیز هم نبود. همه شواهد کافی بود که نتیجه بگیریم گربه خیابانی است. چشم راستش هم آن موقع مشکل داشت و کوچکتر بود. اسمش را گذاشتیم گوردون؛ گوردون بلک. که البته بعدتر دیدیم دختر است و بیچاره اسم گوردون رویش ماند.
از صاحبخانه اجازه گرفتیم که گربه نگه داریم، اما اجازه نداد و گوردون تمام این مدت بیرون ماند. راهش میدادیم لب پنجره بنشیند و غذا بخورد و گاهی هم چرت بزند اما اجازه نداشت پایین بیاید. زمستان دلمان برایش سوخت و یک جای صندلی مانند خریدیم که از شوفاژ آویزان میشد. از لبه پنجره میپرید آنجا و در گرما میخوابید. به خیال خودمان کلاه شرعی بود، چون گربه عملا در خانه پا نمی گذاشت.
ماه پیش که صاحبخانه گفت می خواهد خانه را بفروشد فکر کردیم گوردون را نمیتوانیم بگذاریم و برویم؛ حتما باید با خودمان ببریمش. دوستی توصیه کرد که مطمئن شویم صاحب ندارد، چون گربه خودش می رفته خانه همسایه و آنها می خواستند صاحبش شوند.
رفتم روی سایت RSPCA دنبال راهنمای اینکه از کجا بدانیم گربه ای صاحب ندارد. چند مرحله ساده و قابل حدس داشت. به جز رفتار و ظاهر باید گردنش شماره تلفن میانداختیم که صاحب احتمالی ببیند و تماس بگیرد. اگر نتیجه نداد باید آگهی در محله می زدیم و آخر سر هم میبردیمش دامپزشک که ببیند شاید پلاک هویت زیرپوستی داشته باشد.
یک روز تعطیل با کلی دردسر و جیغ و چنگ، گردنبند انداختیم گردنش و عصر نشده تلفن زنگ زد. گفت امیدوارم گربه ما اذیت تان نکرده باشد، چون عادت دارد خانه همسایه ها برود. گفت یک بار یک هفته گم شده و بعد فهمیده اند خانه همسایه بوده.
اسم گربه را پرسیدم، مارج بود. جانور با اینکه این همه وقت گول مان زده بود، دلم برایش تنگ میشود.