www.flickr.com

نگاه مضطرب

جمعه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۱

کریستین بوبن :

"باید به حیوانات به خاطر بی گناهی افسانه ای شان و به خاطر معرفت رضایتمندانه ای که در بخشیدن نرمای نگاه مضطرب خود به ما دارند - بی آنکه هرگز محکوممان کنند- ملاطفت روا داریم ."


منتشر شده در وبلاگ قدیمی، 2 اسفند 1381

کار اداری

چهارشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۱

وبلاگ نمی نویسم چون وقت ندارم. می ترسم یه روز از خواب پاشم ببینم سوسک شدم . مثل داستان مسخ کافکا. مثل ک. توی داستان قصر همش از این اداره به اون اداره می رم. توی این بوروکراسی لعنتی همه ی انرژی و روحیه ی آدم از بین می ره .بعداز اون قضیه ی ندادن خوابگاه اونقدر بدهکار شدیم که هر جا وام می دن میریم سراغش . ولی خوب همشون ادمو اذیت می کنن و کلی قوانین مسخره دارن که تازه کامل هم بهت نمی گن. مدارکو که ببری تازه می گن فلان چیز هم می خواستیم. تنها جایی که اذیتمون نکرد و بدون دردسر و منت پول داد یه جایی بود که دفتر نهاد نمایندگی رهبری معرفی کرده بود. یه جایی تو بازار تهران. خودم تنهایی رفتم اونجا و اونقدر رفتارشون خوب بود که نسبت به خیلی چیزها و خیلی آدمها نظرم عوض شد. البته خیلی وقته که نظرم نسبت بهشون عوض شده.بگذریم.
ولی این روند انجام کار اداری تو این مملکت خیلی وحشتناکه. به خدا تو ممالک متمدن کارهاشونو با پست انجام میدن. دانشگاه هم که نور علی نوره .و اگه واقعا وضعت خراب باشه و به این وام ها احتیاج داشته باشی مجبوری تحمل کنی. و تازه آخرشم این پول ها نصف مشکلتو حل می کنه.


منتشر شده در وبلاگ قدیمی، 30 بهمن 1381
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.