جيب خودتونه
جمعه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۳
می خواهم پیاده شوم. طبق معمول اگر چیزی نخوانم به حرف های دیگران گوش می دهم. دختری که پشتم نشسته از خانم کناری اش تشکر می کند و می گوید : "ببخشید تو رو خدا." – زن هم می گوید:" نه خوب برای هر کسی پیش می آد" از حرف هایشان می فهمم که دختر کیف پولش را جا گذاشته و انگار از زن بلیط گرفته است برای مترو. پیاده که می شوم صدای زن را می شنوم که می گوید: " دعا کن امام زمان ظهور کنه، اون وقت دیگه حتی به من هم نمی گی. خودت دست می کنی و از جیبم هر چی خواستی در می آری"
منتشرشده در وبلاگ قدیمی 2 بهمن 83