از خاطرات یک زبان نفهم
چهارشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۷
رفتم کتابفروشی کتاب درسی کلاس هلندی بخرم. قفسه کتاب های زبان را گشتم، نبود. سراغ فروشنده رفتم و به انگلیسی پرسیدم دنبال فلان کتاب می گردم و برای اطمینان کاغذ یادداشتی را هم که اسم کتاب را روی آن نوشته بودم نشان اش دادم. نگاهی کرد و به هلندی تند و تند چیزهایی گفت. این بار نگفتم ببخشید من هلندی نمی فهمم لطفا انگلیسی حرف بزنید. فقط نگاه اش کردم. خودش وسط حرف هاش فهمید کسی که دنبال کتاب آموزش هلندی آن هم مقدماتی اش می گردد، حتما هلندی نمی فهمد. کلی معذرت خواست و کلی خندید و حرفهایش را به انگلیسی تکرار کرد.
10 نظرات:
نه پس قرار بود مشت بزنه تو صورتت ؟
koli labkhande shirinnnnnnnnnnn
یکی باید پیدا بشه به شما خارج نشینان تذکر بده که فیلکر تو ایران فیلتره و مایی که از طریق فید شما رو دنبال میکنیم نمی تونیم تصاویر شما رو ببینیم. اگر برای فارسی زبانان وبلاگ نویسی می فرمایید باید تمام دامنه ی خوانندگان رو در نظر بگیرید و اگر هم نه ، بهتره انگلیسیش کنید!
امضا: علی اینا
خوب می نویسی!!!
افاذات (نمی دونم املاش همینه) فرمودیم :)
Iranian students of Philosophy
بولتن دانشجويان و دانشآموختگان فلسفه ايران
isphilosophy.com
سلام
وبلاگتو از بلاگ شایان شلیله پیدا کردم اون قبلیشو البته
بعضی چیزاش حرف دل منه
همین حال نظر دادنم دیگه ندارم
برای حافظ: اتفاقا برای همین ماجرای فیلتر بودن فلیکر بود که فیدش رو به فید وبلاگ ام اضافه کردم. اما نمی دونم چرا عکس رو کوچیک نشون می ده.
کجا می خواهید کلاس هلندی برید. اگر کلاس ارزان قیمت سراغ دارید در هلند، لطفا به من هم خبر بدید چون بدجوری لازم دارم.
شرمنده من كامنت بيربط ميدم. اما همينطوري من و وجدانم درگيريم ببينيم من از روي تمپلت شما دزدي بكنيم يا نه.
D:
Do you have any idea? Click here and post a Comment