www.flickr.com

چراغ ها را من خاموش می کنم؛ برای زمین

یکشنبه، فروردین ۰۹، ۱۳۸۸

1- امشب به مناسبت سال نو دوستان دانشگاه را دعوت کرده بودیم. قبل از شروع شام به همه گفتم ساعت هشت و نیم "ساعت زمین" است و چراغ ها را خاموش خواهیم کرد. چندتایی که انگار نشنیده بودند یا در جریان این ماجرا نبودند وقت خاموشی پرسیدند آیا این هم جزئی از مراسم نوروز است؟

2- قرار بود هرجای زمین که هستیم ساعت 8:30 روز 28 مارس به مدت یک ساعت چراغ ها خاموش کنیم. عکس ها و ویدئوهای "ساعت زمین" را ببینید، ساختمان های مشهور دنیا امشب خاموش شدند. البته جاهایی هستند که وقتی این پست را می نویسم هنوز هشت و نیم شان نشده، پس اگر از آنجاها این وبلاگ را می خوانید چراغ ها را خاموش کنید.

کوروش جونم اینا

شنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۸

آنهایی که برای تبریک  سال نو می گویند: "نوروز خجسته".

پی نوشت: و آنهایی که "عید شما مبارک" پیام اوباما را "ترجمه" می کنند: "هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز". (ممنون از سانلی که به این نکته توجه داد.)

شیطان دکارتی

پنجشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۷

بعد از ایستگاه قطار دردرخت، بین درخت‌ها و در کنار جوی آب پیرمردی با دوربین عکاسی حرفه‌ای ایستاده است.  نه توهم است، نه یک خواب تکراری و نه یک مجسمهٔ تبلیغاتی. او واقعی‌ واقعی است و من تا به حال چهار بار دیده‌ام اش؛ درست همان جا سر ساعت ده. این "واقعی‌ واقعی‌"که گفتم البته  بیشتر به شوخی‌ می‌‌ماند. برای همین است که  شک می‌کنم نکند جدی جدی "مغز درون خمره"باشم. 


ذلیل مرده، ناخن نخور

دوشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۷


ناخن هایم نشانه اند
بلند و کوتاه می شوند
با حال خوبم
یا حال بدم

حمام دهه شصت

جمعه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۷

شامپو داروگر زردها یادتان هست. صورتی اش هم بود و شامپوهای یک نفره به شکل کیسه یا بالشتک... حیف، نگاتیو فیلم آنقدر ارزش داشت ان وقت ها که کسی از این چیزها عکس نمی گرفت. حتی بوی شامپوها هنوز یادم هست.

پی نوشت: نوستول به باد رفت! دوستان می گویند هنوز هم از آن شامپوها هست، پس ببین چه قدر سوسول شدیم ما... . 

پی نوشت 2: یک ناشناس مهربان لطف کرد و لینک عکس شامپو را هم داد. می گذارمش اینجا و در ضمن روی این پست برچسب سوتی هم می زنم ! فقط بگویید یک نفره کیسه ای اش هم هست هنوز؟

Can you speak English

چهارشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۷

رئیس‌ام درباره حساسیت‌اش به سیب توضیح می‌داد. برای همه خیلی عجیب بود، برای اینکه سیب بی‌خاصیت‌ترین میوه‌ای است که می‌شناسیم. می‌گفت همبستگی بالایی  دارد با hay fever، یعنی آنهایی که آن حساسیت را داشته‌اند احتمال زیادی وجود دارد که به میوه‌ها و آجیل حساسیت پیدا کنند. جالب هم هست که حساسیت‌اش به سیب حدود سی‌سالگی ظاهر شده و قبلا این طور نبوده است.(آنهایی که حساسیت‌ دارند حواسشان باشد، ممکن است یک وقتی چنین چیزی را تجربه کنند.)

بعد از این توضیح‌ها تیه‌گو پست داک برزیلی گروه‌مان پرسید حالا این hay fever  چی هست و رئیس هم  سعی می‌کرد توضیح دهد. در آستانه این بودم که برگردم به  فارسی برایش توضیح دهم " بابا تب یونجه میشه دیگه" که به موقع جلوی زبانم را گرفتم و به جایش یک لبخند بزرگ چسباندم روی صورتم.

 

دیوار نوشته‌ها

یکشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۷

یکی از آثار تاریخی و فرهنگی نابود شده در ایران، شعارهای انقلابی روی دیوارهاست. حالا دیگر خیلی از آن دیوارها نیستند، یا بازسازی شده‌اند، یا رنگ شده‌اند و یا کل دیوار آن خانه‌های قدیمی خراب شده و به جایش برج بالا رفته است. آیا کسی هنوز هم شعار دیواری سراغ دارد؟ اگر دیدید حتما عکس بگیرید، حداقل در عکس‌ها زنده بمانند.

ذهن توسعه یافتهٔ من؛ گوگل

پنجشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۷

1- خیلی پیش آمده که فکر کنم بدون گوگل و اینترنت و این لپ‌تاپ فسقلی حتما یک جای کارم می‌لنگد. حالا دیگر گوگل نامه‌هایم را به من می‌رساند، شماره تلفن‌های من را بلد است، سررسید کارهایم دستش است، نقشه شهرم را می‌داند. لپ‌تاپ هم که تقریبا بقیه زندگی‌ام را راست و ریست می‌کند. فکر می‌کردم حالا که بدون اینها چیزی کم دارم، آیا جزئی از من در این اسباب‌بازی‌های دوست داشتنی نیست؟ یا به زبان دیگر آیا آنها جزئی از من نیستند؟


 2- این فکر مشتری پسند من، ایده‌ی اصلی نظریه‌ی ذهن توسعه یافته است که دیوید چالمرز و اندی کلارک ارائه کرده‌اند. این دو فیلسوف و متخصص  علوم شناختی جمله معروفی دارند که ادعا می‌کند:" iPhone بخشی از ذهن من است." ایده این است که یک چرخه‌ای متشکل از  بدن، حس و ذهن وجود دارد. در مورد بدن می‌توان با کمک روبوت‌ها از بدن توسعه یافته صحبت کرد و مثلا یک دست سوم برای یک شخص ساخت. در مورد حس نیز با کمک‌ علوم شناختی می‌توان حتی بینایی را توسعه داد و  به ماشین بینایی داد. ایده اصلی اما، در مورد ذهن است که طبق ادعای چالمرز و کلارک تکنولوژی مدرن به ان تحقق داده است.


 3- طبیعتا چنین نظریه‌ای منتقدهای زیادی دارد که مهمترین آنها جری فودور فیلسوف ذهن است. فودور در مقاله ذهن من کجاست که مروری است بر کتاب اخیر اندی کلارک، ادعا می‌کند این دو نفر رسما مزخرف می‌گویند. استدلال‌هایش هم قابل قبول هستند. 


4- اندی کلارک با گروه ما همکاری دارد و هفته قبل در یک کنفرانس یک روزه که هر دو گروه (ما و آنها) در ان شرکت داشتند، از ایده‌اش دفاع کرد و طبیعتا او هم گفت که فودور چرند گفته. اما مستقل از استدلال‌های فلسفی، ملت که از ایده آی فون به عنوان ذهن توسعه یافته خوششان آمده بود، مدام در حال شوخی با آن بودند. مثلا وقتی می‌خواستند آدرس رستورانی را قرار بود شام انجا برویم پیدا کنند، می‌گفتند چند لحظه صبر کن ذهن توسعه یافته‌ام را روشن کنم. 

 

 

Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.