1- خیلی پیش آمده که فکر کنم بدون گوگل و اینترنت و این لپتاپ فسقلی حتما یک جای کارم میلنگد. حالا دیگر گوگل نامههایم را به من میرساند، شماره تلفنهای من را بلد است، سررسید کارهایم دستش است، نقشه شهرم را میداند. لپتاپ هم که تقریبا بقیه زندگیام را راست و ریست میکند. فکر میکردم حالا که بدون اینها چیزی کم دارم، آیا جزئی از من در این اسباببازیهای دوست داشتنی نیست؟ یا به زبان دیگر آیا آنها جزئی از من نیستند؟
2- این فکر مشتری پسند من، ایدهی اصلی نظریهی ذهن توسعه یافته است که دیوید چالمرز و اندی کلارک ارائه کردهاند. این دو فیلسوف و متخصص علوم شناختی جمله معروفی دارند که ادعا میکند:" iPhone بخشی از ذهن من است." ایده این است که یک چرخهای متشکل از بدن، حس و ذهن وجود دارد. در مورد بدن میتوان با کمک روبوتها از بدن توسعه یافته صحبت کرد و مثلا یک دست سوم برای یک شخص ساخت. در مورد حس نیز با کمک علوم شناختی میتوان حتی بینایی را توسعه داد و به ماشین بینایی داد. ایده اصلی اما، در مورد ذهن است که طبق ادعای چالمرز و کلارک تکنولوژی مدرن به ان تحقق داده است.
3- طبیعتا چنین نظریهای منتقدهای زیادی دارد که مهمترین آنها جری فودور فیلسوف ذهن است. فودور در مقاله ذهن من کجاست که مروری است بر کتاب اخیر اندی کلارک، ادعا میکند این دو نفر رسما مزخرف میگویند. استدلالهایش هم قابل قبول هستند.
4- اندی کلارک با گروه ما همکاری دارد و هفته قبل در یک کنفرانس یک روزه که هر دو گروه (ما و آنها) در ان شرکت داشتند، از ایدهاش دفاع کرد و طبیعتا او هم گفت که فودور چرند گفته. اما مستقل از استدلالهای فلسفی، ملت که از ایده آی فون به عنوان ذهن توسعه یافته خوششان آمده بود، مدام در حال شوخی با آن بودند. مثلا وقتی میخواستند آدرس رستورانی را قرار بود شام انجا برویم پیدا کنند، میگفتند چند لحظه صبر کن ذهن توسعه یافتهام را روشن کنم.