www.flickr.com

مرگ خانه

دوشنبه، خرداد ۱۸، ۱۳۸۸

تعداد نام های جدید روی سنگ قبر گیجش کرد. چند سال بعد از مهاجرت او، عمویش به خاک سپرده شده بود، بعد عمه اش، و سرانجام، پدرش. نام ها را با دقت بیش تری خواند؛ برخی به اشخاصی تعلق داشت که تا آن لحظه گمان می کرد هنوز زنده اند؛ سرگشته و حیران ماند. آن مردگان ناراحتش نمی کردند (کسی که تصمیم می گیرد کشورش را برای همیشه ترک کند، باید خودش را آماده کند که دیگر هرگز خانواده اش را نبیند)، اما این حقیقت که هیچ خبری از مرگ آنها دریافت نکرده آزارش می داد.
پلیس کمونیست نامه های ارسالی به مهاجران را بررسی می کرد؛ آیا ترسیده بودند برایش بنویسند؟ به تاریخ ها دقت کرد: دو مرگ آخر پس از سال 1989 رخ داده بودند. بنابراین فقط به خاطر احتیاط نبود که از نوشتن نامه برای او دست کشیده بودند. حقیقت بدتر از این بود: از نظر آنها، "او" دیگر وجود نداشت.

از جهالت / میلان کوندرا/ آرش حجازی/ نشر کاروان
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.