وقتی ادبیات به علم میرسد
چهارشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۸
1- معمولا وقتی سر و کلهی علم یا موضوعی تخصصی در ادبیات پیدا میشود، حساسیت برانگیز است. البته اعتراف میکنم حساسیت شخصی خیلی بالایی به این ماجرا دارم، به خصوص اگر ترجمه باشد. نمونه اش نمایشنامه "کپنهاگ" نوشته مایکل فرین، داستان ملاقات معروف هایزنبرگ و بور در سال 1941 در کپنهاگ و در خانه بور است. طبیعتا برای نوشتن نمایشنامهای در مورد ملاقات دو فیزیکدان بزرگ قرن بیستم و از بنیانگذاران فیزیک کوانتومی، به این نظریه و اصطلاحات و واژههای فیزیکی نیز اشاره میشود. این کتاب از اشاره فراتر میرود و وارد بخش علمی ماجرا هم می شود. ملاقات بور و هایزنبرگ از بحثبرانگیزترین موضوعات تاریخ علم در قرن بیستم است. اهمیتش به خاطر آن است که در بحبوحهی جنگ جهانی دوم، این دو فیزیکدان آلمانی و دانمارکی در مورد بمب اتمی صحبت کردهاند. اما هیچ کس نمیداند هایزنبرگ دقیقا با چه هدفی به کپنهاگ رفته است و ابهامها به این دلیل باقی مانده است که هر کدام بعدها روایت متفاوتی از آن جلسه تعریف کردهاند.
2- اولین بار ماجرا را وقتی دبیرستانی بودم در کتاب جزء و کل هایزنبرگ خواندم و طبیعتا به روایت هایزنبرگ اعتماد کردم. بعدها که مشکوک بودن ماجرا را در مقالهها خواندم آنقدر هیجانزده شدم که باعث شد وقتی موضوع یکی از ویژهنامههای شرق انرژی هستهای بود، مقالهای در مورد این ماجرا بنویسم. * همان موقع فهمیدم نمایشنامهای هم با نام کپنهاگ نوشته شده و خیلی دوست داشتم ترجمه شود. نمی دانم چرا همان موقع اصل کتاب را نخواندم، شاید پیدا کردنش سخت بود؛ اما دلیل اصلی باید تنبلی انگلیسی خواندن بوده باشد.
3- خواندن ترجمه کپنهاگ** کاملا مایوس کننده بود. به خاطر همان واژههای تخصصی فیزیک که ناشیانه ترجمه شده است. در واقع برای خوانندهای مثل من که با معادلهای رایج واژهها در جامعه دانشگاهی و کتابهای تخصصی فیزیک آشناست، خواندن ترجمه آزاردهنده است. مشکل بر سر نادرست بودن معادلها نیست؛ اشکال آن است که مترجم به جای استفاده از معادل های رایج در جامعه فیزیک، خودش معادل سازی کرده است. البته مترجم خیلی تلاش کردهاست با زیرنویس فیزیکدانهایی را که در داستان ظاهر میشوند معرفی کند، اما حتی در اینجا هم مثلا واژه Black Hole را بدون ترجمه باقی میگذارد؛ واژهای که با یک جستجوی اینترنتی ساده معادل رایج سیاهچاله به راحتی برایش پیدا میشود. با این وضعیت انتظار اینکه مترجم قبل از انتشار کتاب را برای اطمینان از ترجمه درست اصطلاخات فیزیکی به یک فیزیکدان یا فیزیکپیشه بدهد، شاید انتظار زیادی باشد.
موضوع : در حوالی علم, کتاب | 6 نظر »
وسوسهٔ یقین
سهشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۸
کفر آمیز دانستن فلسفه موضوع جدیدی نیست. بارها و بارها در طول تاریخ و در همه سرزمینها بوده اند حاکمان و مردمانی که فلسفه را تکفیر کردهاند. این نگاه تکلیفاش روشن است. برای همین میخواهم آن را به عنوان یک معیار بیاورم این طرف خط. همان مرز سیاه و سفید کذایی که ملت شریف را از اغتشاشگر و یا با ادبیات طرف مقابل سبز را از غیر سبز جدا میکند. پس اصلاح میکنم و به جای خط از طیف حرف میزنم و به جای "این" سوی طیف هم میگویم طرف دیگر طیف.
ادعا این است که ضدیت با اندیشه را در همه جا می توان دید. هر جا که سوال را هم ارز مخالفت یا برندازی یا انشعاب یا پیوستن به اردوی دشمن بدانند. هر جا که حق سوال پرسیدن، حق انتقاد کردن، حق شک داشتن؛ به رسمیت شناخته نمیشود. طبیعتا همیشه هم بهانههایی برای این رویکرد وجود دارد، از تشویش اذهان عمومی و امنیت ملی گرفته تا از بین بردن روحیه امید در دیگران یا نامناسب بودن زمان برای سوال یا انتقاد. اما اینها همه بهانه است، مشکل در مطلقانگاری است که اندیشیدن را تحمل نمیکند. مطلقانگاری در همه جا وجود دارد.