چندین سال پیش وقتی مطالب وبلاگها و وبسایتها بیشترین سهم را در فضای وب داشتند، کامنت هم تعریف خودش را داشت. وبلاگ یا وبسایتی مطلبی منتشر میکرد، خواننده آن را میخواند و نظرش را در بخش کامنتها وارد میکرد. اما حالا با رونق شبکههای اجتماعی میتوان گفت این کامنتها هستند که همه جا به چشم میآیند. وقتی کسی لینک مطلبی را در صفحهاش در فیسبوک یا گودر و توییتر به اشتراک میگذارد، در واقع پیشنهاد میدهد که دوستانش آن را بخوانند. در خیلی از موارد همراه آن لینک کامنتی هم هست که نظر طرف درباره مطلبی است که به اشتراک گذاشتهاست. حتی لایکها و باز انتشارها هم به نوعی کامنت هستند. کامنتهای دیگری هم در زیر هر کدام از این لینکها گذاشته میشوند و همینها سازنده شبکههای اجتماعی هستند.
مقدمه طولانی و به درد نخوری شد. حرف حسابم بررسی چند سوال است. چرا کامنت میگذاریم؟ هدفمان چیست؟ چرا به کامنتها جواب میدهیم؟ از خواندن کامنتهای دیگران چه حسی داریم؟ چقدر این کامنتها در تغییر نظر ما موثر هستند؟ چقدر از این بحثها چیز یاد میگیریم و چقدر عصبی میشویم؟ چقدر لحن نوشتار و گفتار را با هم اشتباه میگیریم؟
این سوالها نمونهای از نکتههایی هستند که در این سری کامنتشناسی دربارهشان خواهم نوشت. زیاد به دنبال روش و فرم استدلالها در کامنتها یا پیدا کردن مغالطهها نیستم. اگرچه ممکن است گاهی شکل استدلال و فرم هم مهم باشد، اما همانطور که از سوالها پیداست بیشتر به دنبال روابط آدمها و اندیشههایشان در بین کامنتها میگردم. گاهی مجبورم نیتخوانی کنم و به دنبال معنای ضمنی باشم. گاهی باید لحنها را تشخیص دهم و رمزگشایی کنم. در هر حال تکیه اصلی بر معناشناسی و شاید هم نشانهشناسی است.
این مثال را برای روشن شدن منظورم میزنم و بقیه را برای یادداشتهای بعد میگذارم. وقتی کسی برای شما کامنت بگذارد که "گاو، گاو است" واکنش شما چه خواهد بود؟ حرف اشتباهی نزده است. ایراد شکلی نمیتوان بر آن گرفت. خب گاو، گاو است و اگر کسی بگوید گاو، گاو نیست، تناقضگویی کرده است. اما اگر به دنبال معنای ضمنی این گزاره باشیم، منظور طرف میتواند این باشد که مخاطباش مثل گاو نفهم است و از گاو هم انتظار بیشتری نباید داشت.
3 نظرات:
• از استاد ایلیا میم رام الله چه می دانی؟
برای آشنايي بیشتر با زندگي ، آموزه ها و فعاليتهاي استاد ايليا رام الله (پيمان فتاحي) ؛ رهبر دربندجمعيت معنوي ال ياسين می توانی به سایت زیر مراجعه کنی
www.ostad-iliya.org
www.ayahra.org آخرین اخبارحقوق بشری دراین سایت دنبال کنید
مطلبت راجع به جام جهانی تو هلند رو تو مجله دیدم و دلم خیلی تنگت شد... حس غریبی بود که با خوندن وبلاگت یا نوشته هات تو نت بهم دست نمی داد و نمی ده. انگار کن خاطره ی یه همکاری/ دوستی قدیمی باز برات زنده شه و بیاد سراغت... پ.ن: لطفی هم که چن وقت پیش با هم حرف می زدیم، زیاد ابراز دل تنگی می کرد...
ببخشید من نمیخواستم نظر بدم ولی چون تشکر کرده بودید افتادم تو رودرواسی و اینو نوشتم.
Do you have any idea? Click here and post a Comment