رفته بودیم
برنامهای که قرار بود داوکینز و
میرز بنشینند روی صحنه در مورد خدا وعلم ودین و تکامل حرف بزنند. وقتی میرفتیم دم در سالن یکی دو پلیس ایستاده بودند. خندیدیم و گفتیم طبیعی است بالاخره ممکن است بیایند بخواهند برنامهی پیغمبر اتئیستها را به هم بزنند! سالن پر شده بود و منتظر تشریف فرمایی اساتید (باید بگویم استاد اینجا طعنه است
؟) بودیم که گروهی هفت هشت نفره با شعار وارد دشدند و رفتند روی سن. گیج و ویج این بودیم آیا اینها دینداران معترض به این جور برنامهها هستند که معلوم شد دانشجویانی هستند معترض افزایش شهریه دانشگاهها. هفته پیش داوکینز و چند دانشگاهی دیگر اعلام کرده بودند که میخواهند یک
کالج خصوصی مخصوص علوم انسانی با شهریهی هجدههزار پوند در سال تاسیس کنند. معترضان به این خصوصی سازی و تفکیک اعتراض داشتند.
اوضاع عجیبی بود. ملتی که در سالن بودند اول برایشان کف و سوت زدند. اما ماجرا که طولانی شد خسته شدند و شروع کردند به فحش دادن که گم شوید بیرون. یک عده هم پیشنهاد دادند بلند شویم و پشت به صحنه بایستیم. کار مسخرهای بود، تکان نخوردم. در این فاصله پلیس و برگزارکنندهها با معترضان حرف میزدند. یک نفر هم رفت روی سن گفت من برای این برنامهی لعنتی پول دادهام شما دارید حق مرا ضایع میکنید! مسخره بود، فکر کردم خب اعتراض اینها هم به چیزی شبیه این است.
ماجرا بیشتر از نیم ساعت ادامه داشت تا اینکه با ورود یک گروه حدودا ده نفرهی پلیس ملت از خوشحالی کف زدند. خیلی حس بدی بود دیدن مردمی که برای پلیس دست میزنند. پلیس دور معترضان را گرفت، محاصرهشان کرد و بیرون برد. بعد از چند دقیقه ماجرا تمام شد و داوکینز و میرز آمدند روی سن. اما طبق انتظار در طول برنامه چند اعتراض دیگر هم از گوشه و کنار سالن شد که زود جمعاش کردند.
تقریبا گوش ندادم در بحثِ شان چه گفتند، مدام به لحظهی ورود پلیس و خوشحالی مردم فکر میکردم. خیلی بد بود. خیلی...