دنیای علم جای هیجان کشف است؛ نه افتخار
سهشنبه، تیر ۲۷، ۱۳۹۶
مرگ تلخ مریم میرزاخانی به اندازه زندگی هیجانانگیزش این روزها موضوع صحبت جامعه ایرانی شده است. همکلاسیها و همدانشکدهایهای قدیمش عکسهایش
را دست به دست میکنند و به این بهانه خاطراتشان را مرور میکنند.
در فضای عمومیتر هم بحثهایی متنوع در جریان است
که از جامعهشناسی علم تا مطالعات جنسیت و هویت را پوشش میدهد، اما بیشتر آنها یک
چیز را فراموش میکنند: اینکه مریم استثنایی بود.
میتوان ساعتها درباره این حرف زد که اگر مریم
ایران مانده بود یا به ایران برگشته بود، چه سرنوشتی میداشت یا اگر اصلا ایرانی
نبود چطور زندگی میکرد. اما همه اینها فرضهایی است که نمیتوان با این تک مثال
استثنایی درباره آنها نظر داد. با این حال زندگی و مرگ تلخ مریم میتواند
بهانهای برای همه این بحثها باشد به این شرط که از غرور بیمعنای ملیگرایانه و نخبهگرایی فراتر رود.
اینکه نظام آموزش عالی ایران نخبگان را فراری میدهد،
درست است اما همه میدانیم که همین نظام آموزشی با نخبهپروری همه دانشآموزان و
دانشجویان را فراری میدهد.
مریم که مقیم همیشگی کتابخانه مدرسه بود، از
همان دوران تکلیفش با خودش روشن بود و میدانست به دنبال چیست. همان زمان که ما به
دنبال معنای زندگی سرگشته از این شاخه به آن شاخه میپریدیم، مریم لذت دانش را کشف
کرده بود و آگاهانه در این مسیر جلو میرفت.
در یک نظام آموزشی پویا و برابر، امثال مریم
الهامبخش دیگر دانشآموزان و به خصوص دختران میشوند تا برای دنبال کردن مسیر
دلخواه خودشان اعتماد به نفس بگیرند. اما در آموزش و فرهنگ نخبهگرای ما که مدرسه
فرزانگان و سمپاد نماد آن بود، مریم و المپیادیهای دیگر صرفا الگوهایی بودند که
دیگران باید کپی آنها میشدند وگرنه به درد "افتخار" مدرسه نمیخوردند.
چنین نظامی به جای ایجاد فرصت برابر برای دانشآموزان
و هدایت گام به گام آنها برای یافتن استعدادهایشان، با استفاده از روشهای ناکارای
رقابتی از آنها انتظار دارد شابلون بردارند و خودشان را دقیقا عین آن الگویی کنند
که از قبل برایشان تدارک دیده شده است.
در ادامه همین نظام آموزشی است که امروز منتقدان
فرهنگی هم نسخههایی شبیه این میپیچند که وقتی مریم میرزاخانی از پس آن همه
محدودیت بر آمد و توانست از سد تبعیض جامعه ایران عبور کند، پس زنان ایرانی دیگر نباید بهانهای برای کسب افتخار داشته باشند.
همه آنها استثنایی بودن مورد مریم را فراموش میکنند
و خطرشان دقیقا در همین است که هر جایی صحبت از تبعیض سیستماتیک در نظام آموزشی ایران و مردسالار بودن جامعه دانشگاهی در سطح جهانی میشود، با رو کردن تک مثال مریم میرزاخانی و چند نمونه معدود مشابه، راه را بر اصلاح سیستم موجود میبندند و تنها روی پشتکار شخصی دانشآموزان تکیه میکنند. تصور میکنند بدون برنامهریزی و تمرکز بر آموزش بدون تبعیض، دانشآموزان و به
ویژه دختران وظیفه دارند که برای خانواده و مدرسه و کشور افتخارآفرینی کنند.
مسئله آن است که جامعه امروز و مدرسه آن روز ما،
همگی به دنبال "افتخار" هستند.
اما دنیای علم جای افتخار و غرور نیست. کسی به خاطر رسیدن کاوشگر جونو به مشتری
افتخار نمیکند، هیجانزده میشود و برای پیشرفتهای بعدی از آن الهام میگیرد و
مهمتر اینکه با آموزش کارآمد راه لذت بردن از کشف حقیقت را به نسل بعد منتقل میکند.
2 نظرات:
خیلی زیبا گفتین اما مشکل ما ریشه ایی هست
پدرش خیلی انسان آگاهیه
Do you have any idea? Click here and post a Comment