www.flickr.com

حجاب اجباری برای خانم چادری

شنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۷

نگرانی برای دوست محجبه ام باعث شد یاد دوست دیگری بیفتم. داستان مربوط به سه چهار سال قبل است، که این دوستم وسط درس اش آمده بوده ایران. از وقتی می شناختم اش چادر سر می کرد، اما آن روز که قرار شد تهران را بگردیم برای راحتی چادر سر نکرده بود. رفته بودیم سعدآباد و بازار تجریش و در نیمه راه همراهان مان گفتند سری هم به امامزاده صالح بزنیم. من گفتم بیرون منتظر می مانم، حوصله ندارم برای داخل شدن چادر سر کنم. آن دوست هم طبیعتا همین وضعیت را داشت و ترجیح داد بیرون بماند. گفت: اولین بار است که با چنین وضعیتی روبرو می شوم و تازه درک می کنم در این سالها آدم های شبیه من چه چیزهایی را به شماها تحمیل کرده اند.

2 نظرات:

عجب ! پس ایشون تازه فهمیده بودند که بقیه از امثال ایشون چی میکشید( یده اند !!).
از قول بنده به ایشون بفرمایید از اینکه خاطر ملوکانه از این کشف و شهود، متالم گردید بنده از طرف همه اوونایی که قبلا از امثال ایشون زجر میکشیدیده اند !!از ایشون اعتذار میطلبم !!
خداوندا! یا به همه مغز عطا کن یا صبر !

سلام مریم جان

ببین کسی رو می شناسی که این پیشنهاد رو عملی کنه:

http://www.maryam1979.blogfa.com/post-129.aspx

کلا نظر خودت چیه؟ موافقی؟

Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.