www.flickr.com

داروی هومیوپاتی؟ هیچی‌ اون تو نیست

شنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۸

ساعت ۱۰:۲۳ امروز به وقت بریتانیا، حدود ۳۰۰ منتقد هومیوپاتی قرار است اوردوز دست جمعی‌ کنند!
آنها در قالب کمپین ۱۰،۲۳ می‌‌خواهند همهٔ دارویی را که برای یک دوره کامل چند ماهه درمان هومیوپاتی تجویز میشود یک جا بخورند. داروی هومیوپاتی از مواد گیاهی و معدنی تهیه می‌‌شود که با آن محلولی بسیار رقیق می‌‌سازند. این محلول را به دفعات متوالی در آب حل می‌‌کنند تا رقیق و رقیق تر شود. طبقه ادعای هومیوپات‌ها هر چه دارو رقیق تر شود خاصیت دارویی آن بیشتر خواهد شد.
اما ادعای منتقدان هومیوپاتی آن است که در این دارو عملا هیچ چیزی جز آب وجود ندارد. برای همین اسم این حرکت را هم ۱۰،۲۳ گذشته اند. با این ایده که در یک مول از محلول مورد نظر( که شامل ۱۰ به توان ۲۳ مولکول از آن است) عملا حتا یک مولکول از مادهٔ دارویی هم وجود ندارد. بنابرین با خوردن همهٔ دارو هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.
هدف این کمپین بالا بردن سطح آگاهی‌ عمومی‌ در مورد واقعیت هومیوپاتی است، که در حال حاضر با وجود بی‌ پایه بودنش از لحاظ علمی‌ به عنوان یکی‌ از پزشکی‌‌های جایگزین پذیرفته شده است. تا آنجا که تنها در سال گذشته در نظام بهداشت ملی‌ بریتانیا ۴ میلیون پوند خرج هومیوپاتی شده است. با این پول می‌‌شد ۲۰۰ پرستار استخدام کرد. حتا شرکت دارو سازی بوتس هم گفته است با اینکه به هومیوپاتی اعتقاد ندارد به این دلیل که مشتری وجود دارد این دارو‌ها را تولید می‌کند. کمپین ۱۰،۲۳ که اعتراض به این موارد را در لیست فعالیت‌های خود قرار داده است، با حرکت نمادین امروز می‌خواهد توجه افکار عمومی‌ را به بی‌ پایه بودن هومیوپاتی جلب کند.

پی‌ نوشت: برای پیگیری سرانجام این منتقدها صفحهٔ تویتر کمپین ۱۰،۲۳ را دنبال کنید. کسی‌ چه می‌‌داند شاید هم واقعا بلایی سرشان بیاید!

علم دروغین؛ یک آزمایش و توهم هسته ای

پنجشنبه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۸

این روزها آنقدر ادعاهای عجیب غیرعلمی و شبه علمی در رسانه ها و شبکه های اجتماعی زیاد شده است که گاهی مانده ام آیا اصلا جوابی می شود به اینها داد یا بهتر است بگذاریم در خیال خودشان سیر کنند. نمونه اش ادعاهای شاهکاری مثل دست داشتن آمریکا در زلزله هاییتی و همچنین سرمای بی سابقه اروپاست. یا مثلا یادداشت صفحه اول روزنامه اعتماد درباره اینکه ضد ماده درون زمین تحت تاثیر تشعشعات کیهانی به ماده تبدیل می شود و زلزله می آید. بعد از ترور مرحوم علیمحمدی هم موجی از ادعاها و توهم ها در مورد فیزیک هسته ای به راه افتاده است. اینها حتی از ادعاهای رجانیوز و کیهان هم بدترند که در هرجای بی ربطی به دنبال کشف سرنخی از فعالیت های هسته ای ایران می گردند.
با این مقدمه که مستاصل مانده بودم بین همه این ادعاها، یادداشتی در گودر نوشتم برای آزمایش تاثیر و برد و واکنش دیگران به چنین ادعاهایی. یادداشت "کاملا ساختگی" من با عنوان مطالعات یک متخصص این بود:

من با یه متخصص که نمی خواست اسمش برده بشه حرف زدم
طبق تحقیقات شون چون هاییتی با ایران 120 درجه فاصله داره، فهمیدن که زلزله هاییتی بر اثر آزمایش های هسته ای ایران بوده
حتی از روی مرکز وقوع زلزله میشه جای سایت هسته ای ایران رو پیدا کرد

واکنش ها خیلی جالب بود. بعضی ها خیلی سراسیمه ایمیل زدند یا در چت آمدند که بپرسند ماجرا چیست. خیلی هایشان با اینکه حدس زده بودند ماجرا شوخی است، اما می خواستند از زبان خودم بشنوند. بعضی های دیگر با شک و تردید یادداشت را به اشتراک گذاشته بودند و از کامنت ها می شد حدس زد به قصد اطلاع رسانی این کار را کرده اند. بعضی هم با کامنت نشان داده بودند که بابا فهمیدیم سر کارمان گذاشته ای. بعضی هم ظاهرا باور کرده بودند. ندیدم کسی نظر بگذارد این مزخرفات چیست که می گویی، اما از آنجا که گودر ته ندارد نمی دانم این یادداشت از چه جاهای دیگری سر در آورده یا خواهد آورد. برای همین این پست را نوشتم تا بگویم همه ماجرا آزمایشی بود برای دیدن واکنش ها به شبه علم و علم دروغین. اینکه مخاطب چقدر تحت تاثیر عنوان "متخصص" قرار می گیرد و با استفاده از این عنوان چه ادعاهایی را می شود به آنها فروخت. حالا ببینید چقدر از ادعاها و گزاره هایی که به راحتی و بدون تردید، بدون توجه به اعتبار منبع شان قبول می کنیم بی پایه، نادرست و غیرعلمی هستند. از ادعاهای درباره زلزله گرفته تا پارازیت های ماهواره ای و توهم هسته ای.




انگیزه: نفرت

سه‌شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۸

"توی دنیا دلایل زیادی می شه برای جنگیدن پیدا کرد، اما نفرت، نفرت بی قید و شرط به هیچ وجه بهانه ی خوبی برای جنگ نیست، و بدتر از آن اینکه کسی فکر کنه خداوند قادر متعال شریک نفرت او هس. شر مگر کجا هس؟ شر بخش عمده ی وجود هر انسانی است که دچار نفرت بی حد و مرزه؛ شر بخش عمده ی وجود هر آدمی هس که خداوند را شریک نفرت خودش می داند. شر آن بخش از وجود انسان است که هر نوع زشتی برایش جذاب و زیباست. شر بخشی از وجود هر آدم کودنی هس که دست به مجازات می زند، دیگران را مورد اهانت قرار می دهد و خوب و خوش جنگ به راه می اندازد."

از شب مادر/ کورت وونه گات/ ع. ا. بهرامی/ انتشارات روشنگران و مطالعات زنان/ چاپ دوم 1383





تماشاخانه ی دهات ما

یکشنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۸

این شهر کوچک ما سه تا سینما دارد. مطمئنم وقتی از اینجا بروم مهمترین چیزی که دلم برایش تنگ می شود یکی از این سینماهاست. سینما Kijkhuis که "تماشاخانه" ترجمه اش می کنم و فیلم های خوب و بد زیادی در آن دیده ام. وقتی وارد می شوی، دم در ورودی کسی نشسته بلیط می فروشد. اگر هم نباشد با شنیدن صدای بازشدن در می پرد پایین و دفترش را باز می کند، پول می گیرد و تعداد بلیط های فروخته شده را در آن می نویسد. دیگر بلیط و ته بلیطی در کار نیست. یک سالن صد نفره ی نقلی دارد و ته سالن درست کنار اتاق دم و دستگاه پخش فیلم یک بار هست برای فروختن نوشیدنی و هله هوله. وسط پخش فیلم یک استراحت ده دقیقه ای می دهد و ملت می روند چیزی از بار می خرند و دوباره می نشینند به دیدن فیلم. معمولا هم همان کسی که بلیط می فروشد، بار را می گرداند و فیلم هم پخش می کند.
رفته بودیم فیلم آنتی کرایست را ببینیم. ده شب وسط سرما و یخبندان فقط ما دو نفر مشتری تماشاخانه بودیم. ده دقیقه گذشت و حدودا شدیم ده نفر. سینماچی آمد و گفت خانم ها آقایان می خواهیم فیلم را شروع کنیم فقط سوال این است که دوست دارید وسطش استراحت بدهیم یا نه؟ ملت به استراحت رای دادند!

آن آقای بامرام هلندی

چهارشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۸

بعد برگشتن از سفر دو هفته ای به سرزمین استعمار پیر همچنان حس می کنم توریست ام. یعنی کارهایی می کنم که به ندرت در زندگی بی هیجان روزمره ام پیش می آید. نشانه اش اینکه امروز در فروشگاه آقای آلبرت هاین، بزرگترین سوپرمارکت زنجیره ای هلند، یکی از کارمندها را پیدا کردم و پرسیدم اسم خواننده ی این ترانه ای که از بلندگوپخش می شود چیست. طرف نمی دانست؛ از دوسه نفر از همکارهایش در آن دور و بر پرسید و آنها هم نمی دانستند. تشکر کردم و رفتیم لابه لای باقی قفسه ها تا یخچال قحطی زده مان را پر کنیم. بعد از چند دقیقه کسی از پشت سرم صدا کرد؛ برگشتم و دیدم همان کارمند است با کاغذی در دست که اسم خواننده را روی آن برایم نوشته است. می خواستم ازش بپرسم بامرام به هلندی یا انگلیسی چه می شود؟
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.