سیاست زدگی
شنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۱
وقتی تو وبلاگ ها و مهمونی ها و در جمع دوستان می بینم مردم بحثهای سیاسی می کنن ، یه جوری میشم . آخه من قدیمها دیوونه ی این چیزا بودم . هر چی جلسه و بحث و تریبون آزاد و تحصن و ... تو دانشگاه بود می رفتم . روزی چندین عدد روزنامه می خریدم . تو جریان کوی دانشگاه با دختر رئیس دانشگاه تهران ( یکی از دوستام ) رفتیم دم دانشگاه تهران تحصن . من حتی می دونم گاز اشک آور چه جوریه ، آخه اون روز از این بساط ها هم بود ...
ولی الان انگار نه انگار... حتی حاضر نیستم تو بحثهای مسخره ی مردم شرکت کنم. ولی من هنوز مواضع اصولی خودم رو دارم .تنها چیزی که فرق کرده اینه که به مصداق ها اهمیت نمی دم . مثلا یه بحثی که الان یه جور پز روشنفکری شده فحش دادن به خاتمیه ! ولی مشکل ما که مشکل شخص و دسته و گروه نیست ، مشکل ما مشکل فرهنگیه . مشکل ما اینه که دنبال یکی می گردیم بیاد نجاتمون بده . خودمون دلمون می خواد آقا بالاسر داشته باشیم . وگرنه به شخص تکیه نمی کردیم که بعد از چند سال بخوایم بندازیمش دور .تقصیر خودمون هم نیست . سلطنت و پادشاهی تو فرهنگ ما ریشه کرده...
بس کنم . اصلا یه چیز دیگه می خواستم بگم . می خواستم مشکل مملکت ما فرهنگیه و با سیاست حل نمی شه . اصلا مشکلمون همین سیاسته. همه چی تو این سرزمین سیاسیه . همه چی .این هم تقصیر خودمونه ، تقصیره قشر مثلا روشنفکرمونه . یه مثال ساده بزنم . آقای سروش یه فیلسوفه .و چیزهایی که میگه فلسفه ی دینه.که یه بحث کاملا نظری و فلسفیه و نباید از چنین بحثهایی برداشت عملی و راهبردی کنیم و در ضمن بیشترش حرفای جان هیک فیلسوف دین آمریکاییه .حالا وقتی سروش از تعدد قرائت ها از دین و پلورالیسم دینی و تاریخی بودن وحی حرف می زنه ما برمی گردیم می گیم عجب حرف سیاسی ای زد . دمش گرم و ... یه کاری کردیم که خودش هم باورش شده تـئوریسین یه دسته ی سیاسیه ... بابا جان این آقا فیلسوف ، یا شاید هم فلسفه دانه ...
پس اگه بحثهای فلسفه اسلامی رو بشنویم چی می گیم . احتمالا اون حرفا از نظرمون اعدام داره !!بدبختی اینه که خوندن فلسفه دین یا فلسفه اسلامی به نظرمون بی کلاسیه !! وگرنه این حرفا واسمون عجیب و خارق العاده نبود . فکر می کنیم اگه بریم مارکس بخونیم دیگه آخرشیم !
بسه دیگه ، با این حرفام به خیلی ها برمی خوره ... به خصوص بعضی دوستان تو همین دور و بر
ازوبلاگ قدیمی 19 مرداد1381
ولی الان انگار نه انگار... حتی حاضر نیستم تو بحثهای مسخره ی مردم شرکت کنم. ولی من هنوز مواضع اصولی خودم رو دارم .تنها چیزی که فرق کرده اینه که به مصداق ها اهمیت نمی دم . مثلا یه بحثی که الان یه جور پز روشنفکری شده فحش دادن به خاتمیه ! ولی مشکل ما که مشکل شخص و دسته و گروه نیست ، مشکل ما مشکل فرهنگیه . مشکل ما اینه که دنبال یکی می گردیم بیاد نجاتمون بده . خودمون دلمون می خواد آقا بالاسر داشته باشیم . وگرنه به شخص تکیه نمی کردیم که بعد از چند سال بخوایم بندازیمش دور .تقصیر خودمون هم نیست . سلطنت و پادشاهی تو فرهنگ ما ریشه کرده...
بس کنم . اصلا یه چیز دیگه می خواستم بگم . می خواستم مشکل مملکت ما فرهنگیه و با سیاست حل نمی شه . اصلا مشکلمون همین سیاسته. همه چی تو این سرزمین سیاسیه . همه چی .این هم تقصیر خودمونه ، تقصیره قشر مثلا روشنفکرمونه . یه مثال ساده بزنم . آقای سروش یه فیلسوفه .و چیزهایی که میگه فلسفه ی دینه.که یه بحث کاملا نظری و فلسفیه و نباید از چنین بحثهایی برداشت عملی و راهبردی کنیم و در ضمن بیشترش حرفای جان هیک فیلسوف دین آمریکاییه .حالا وقتی سروش از تعدد قرائت ها از دین و پلورالیسم دینی و تاریخی بودن وحی حرف می زنه ما برمی گردیم می گیم عجب حرف سیاسی ای زد . دمش گرم و ... یه کاری کردیم که خودش هم باورش شده تـئوریسین یه دسته ی سیاسیه ... بابا جان این آقا فیلسوف ، یا شاید هم فلسفه دانه ...
پس اگه بحثهای فلسفه اسلامی رو بشنویم چی می گیم . احتمالا اون حرفا از نظرمون اعدام داره !!بدبختی اینه که خوندن فلسفه دین یا فلسفه اسلامی به نظرمون بی کلاسیه !! وگرنه این حرفا واسمون عجیب و خارق العاده نبود . فکر می کنیم اگه بریم مارکس بخونیم دیگه آخرشیم !
بسه دیگه ، با این حرفام به خیلی ها برمی خوره ... به خصوص بعضی دوستان تو همین دور و بر
ازوبلاگ قدیمی 19 مرداد1381
0 نظرات:
Do you have any idea? Click here and post a Comment