گوسفنده دير رسید
یکشنبه، مرداد ۲۷، ۱۳۸۱
چقدر این قشنگه :
«سوار در حالي كه غم در صورتش موج ميزنه پياده ميشه، دستش رو روي پيشوني پسر ميذاره وميگه:« علي اكبر!».
پسر لبخنده تلخي ميزنه وميگه: علي اكبر كدومه عباس!....اسماعيلم، گوسفنده دير رسید.....
سر پسر به گوشه اي ميغلته با چشمهاي باز....... »
کل قصه رو تو وبلاگ مرد بی لب بخونید .
منتشر شده در وبلاگ قدیمی، 27 مرداد 1381
0 نظرات:
Do you have any idea? Click here and post a Comment