هویت در این سوی مرز
یکشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۸
معمولا به انگیزههای ناخواسته و ناخودآگاه خودم برای انجام کارها مشکوکم. در این حد که حتی کمک یا کار خیریه ای هم اگر بکنم مدام این فکر یا بهتر است بگویم عذاب وجدان با من هست که به خاطر آسودگی خاطر خودم آنها کار را انجام داده ام، نه برای کمک به دیگران. نمونهاش همین ماجرای جا دادن به پیرها در اتوبوس یا مترو.
برای همین است که به این هویت تازه یافته یا شاید هویت ترمیم شدهام از "ایرانی بودن" در اینجا – بیرون از ایران- خوشبین نیستم. انگار با مچ بند و دیگر نشانهای سبزم خودم را به موج سبز گره می زنم تا هویت پیدا کنم. می دانم وسواس است و البته یک بحث بسیار نظری در اخلاق. در نهایت باید عمل گرا بود، برای همین همچنان این نوار سبز را به مچ دارم.
2 نظرات:
این پست به نظرم بی ارتباط به دغدغه تو نباشه:
http://persian.anarkhanoom.com/2009/07/455.php
maryam jaan hesse badeto az doori dar in sharayet mifahmam.amma in eteraazaate emrooz be hameye kesaai ke saalhaa in bastaro aamaade kardan ham ta'allogh dare.az jomle hameye oonai ke too in mamlekat daneshjoo boodano saale haftaado hashto dark kardan.khodeto az ma joda nadoon
Narges.
Do you have any idea? Click here and post a Comment