تهران در آینه
جمعه، مهر ۱۷، ۱۳۸۸
1- وقتی مینا، دختر کوچولوی دوست داشتنی فیلم آینه، زیر همه چیز زد و گفت که دیگر حاضر نیست فیلم بازی کند؛ در این فکر بودم که کاش می شد ما هم قهر کنیم و دیگر بازی را ادامه ندهیم. به نظرم جعفر پناهی هم دقیقا همین نکته در ذهنش بود که مینا را سراغ پیرزنی که در اتوبوس دیده بود فرستاد تا دخترک از او بپرسد آیا او هم در حال نقش بازی کردن است. پیرزن با همان حسرتی که من هم در آن لحظه حس می کردم جواب داد: "کاش من هم فیلم بازی می کردم دختر جون". و ادامه اش لابد این است که هر چه جلوی دوربین گفتم زندگی لعنتی خودم است.
2- به جز بازی خیلی خوب مینا، چیزی که باعث شد از دیدن آینه لذت ببرم این بود که همه چیز در خیابان های تهران می گذرد و مردم و روابط شان را نشان می دهد. لذت کشف کوچه ها و خیابان های آشنا که هر روز از آنها رد می شدم، البته نتیجه ی دوری است وگرنه برای کسی هر روز این صحنه ها را می بیند هیجانی ندارد.
2 نظرات:
2- delemaan kabaab shod! magar shoma ke digar inja nisti az mazaaiaaie inja baraiemaan beguie!
برای نریمان:
http://freelanceronline3.blogspot.com/2009/09/blog-post_24.html
Do you have any idea? Click here and post a Comment