www.flickr.com

در باب کامنت های وبلاگی

دوشنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۶

چند وقتی هست که قرار است پروژه ای با موضوع کامنت های وبلاگی انجام دهم، اما به بهانه ی نبودن قیر و قیف ، تنبلی، اولویت کارهای دیگر و "نه حسن، خطرناکه" به تعویق افتاده است. امیدوارم این یادداشت انگیزه ای شود برای شروع.
کامنت نوشتن و کامنت خواندن کار واقعا سختی است. اوایل عمر وبلاگستان فارسی کامنت دونی وبلاگ ها بیشتر به فحش نامه شبیه بودند تا جایی برای تبادل آراء خوانندگان و نویسندگان. کامنت های بدون نام بسیار زیاد بودند و نظر گذاشتن در پای یک پست وبلاگی انگیزه هایی مانند مچ گیری داشت. کامنت های تبلیغاتی هم که همیشه جای خودشان را داشته اند و زیاد موضوع این بحث نیستند. حالا به نظر می رسد اوضاع بهتر شده باشد، یاد گرفته ایم چگونه با هم حرف بزنیم بدون اینکه قصد حال گیری و توهین داشته باشیم. تشکیل حلقه های وبلاگی با خوانندگان نسبتا ثابت، باعث شده است نویسنده و خواننده با لحن هم آشنا باشند و در مقابل یادداشت یا کامنت زیر آن جبهه گیری نکنند. اما با تمام اینها همچنان نوشتن یک کامنت و خواندن اش کار سختی است. اگر منظورت از کامنت گذاشتن اضافه کردن اطلاعاتی به موضوع نوشته شده باشد زیاد سخت به نظر نمی رسد، اما مشکل وقتی است که قصد نقد داشته باشی. ممکن است لازم ببینی در انتهای هر کامنت تاکید کنی که قصدت فقط پیشرفت بحث از طریق مطرح کردن مواضع مخالف و متفاوت بوده است. در خواندن کامنت ها هم شاید لازم باشد این پی نوشت را در ذهن مرور کنی.
تمام این وسواس ها به خاطر نوع این رسانه است، نوشتار لحن را منتقل نمی کند. برای همین می توان از یک جمله تعبیرهای متفاوت و گاه متضادی داشت. گاهی حتی این مشکل در گفتار هم هست. شاید راه نجات قبول چیزی شبیه نظر دیویدسون در فلسفه زبان باشد: "اصل خیرخواهی" (یا تساهل*). در بحث مورد نظرِ دیویدسون و کواین، برای ارتباط با آدم های قبیله ای با زبان ناشناخته قبول اصلی شبیه این به کار می آید که آن آدم ها هم حالت های ذهنیِ شبیه به ما دارند. به این ترتیب رفتارهای زبانی شان مانند ما است و می توان از سد "عدم تعین ترجمه" عبور کرد.(طبیعتا این نظر خودش کلی منتقد دارد ، هدف ام بیشتر استفاده از ایده ی کلی آن است.) حال با تشبیه بحث به کامنت به آن می توان فرض کرد همگان در کامنت گذاشتن به دنبال نقدی سالم هستند. شاید این فرض ساده دلانه به نظر برسد، اما به عنوان قدم اول می تواند از واکنش های تند و غیرعقلانی جلوگیری کند.

* کسی ترجمه ی بهتری برای اصل خیرخواهی سراغ دارد؟ یادم هست یکی از استادهای مان واژه ی بهتری به کار می برد.

2 نظرات:

charity را "اصل حسن نیت" یا"اصل صحت" هم ترجمه میکنند.
من هم فکر میکنم که این اصل تنها راه عبور از شکاکیت معنایی (و در نتیجه عدم تفاهم) است. اما ظاهراًچریتی با عدم تعین معنا دو سطح جدا دارند و اصطلاحاً incommensurable نیستند. اصل چریتی محدود به سطح عرفی و زندگی روزمره است اما عدم تعین معنا به زندگی فلسفی مربوط است...(به عبارت دیگر چریتی یک اصل در مقام عمل است نه مقام نظر که البته کاربرد شما از این اصل هم به همین صورت است)

به نظر مشکل صرفن intentional نمی رسه که با صداقت و "حسن نیت" قضیه حل بشه؛ مشکلِ informational هم وجود داره. (تازه سجع و اینا هم داره!)

مشکل هرمنوتیکی تر از این ه که ابداعات صرفن نظری ای مثل charity (که بیش تر حرف اند و در مقام حل مشکلات فلسفی نظریه خلق می شن تا حل این جور مشکلات عملیِ مفاهمه و گفتگو) حل اش کنن: تفاوت نقاط شروع، پیش زمینه ها، پیش فرض ها، و افق ها گاهی این قدر هست که صرفن نیت هم دلانه و با حسن نیت داشتن نتونه درک درستی از لحن و حال و هوایی که باید یه نقطه رو تو اون فضای کلی درک و معنا کرد بده. باید فهمید اون فضا "به چه می ماند"، به همین خاطر صرفن فرض صادقانه بودن نقد، و مشابه پنداشتن حالات ذهنی و گرایش ها کافی به نظر نمی رسه.
به نظر من البته!

Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.