www.flickr.com

پنین، همزاد من در خیال ناباکوف

سه‌شنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۶

" یکی از مشخصات اصلی زندگی تفکیک است. اگر یک لایه گوشت ما را نپوشانده بود می مردیم. آدم فقط تا وقتی وجود دارد که از اطراف خود جدا شده باشد. جمجمه کلاهخود مسافران عالم است. در درون بمان وگرنه تلف می شوی. مرگ عریان شدن است. مرگ آمیختن است. آمیختن با مناظر اطراف شاید خارق العاده باشد، اما این کار مترادف است با تمام شدن جان شیرین."

پنین / ولادیمیر ناباکوف / ترجمه رضا رضایی / نشر کارنامه
***

خوشبختانه دوباره به کتاب خواندن در حجم زیاد رو آورده ام و تند و تند دارم کتاب هایی را می خوانم که مدتها بود دوست داشتم بخوانم. پنینِ ناباکوف یکی از آنها بود که سیما و سامان لطف کردند برایمان فرستادند و خیلی زود تمامش کردم. ترجمه ی خوبی داشت و خب خودش هم که شاهکار بود، شدیدا توصیه اش می کنم.
پنین (1957) یکی از سه کتابی است که آنها را سه گانه ی امریکایی ناباکوف می دانند و آن دو تای دیگر لولیتا(1955) و آتش رنگ باخته (1962) هستند. پنین یک استاد روسِ زبان روسی در یکی از دانشگاه های آمریکا ست و شخصیت منحصر به فردی دارد. داستان را فردی روایت می کند که مدام خود را دوست پنین می نامد اما ظاهرا زیاد هم با هم دوست نیستند و پنین در پایان از دست او فرار می کند تا دیگر کسی زندگی اش را برای ما روایت نکند. ظرافت کار ناباکوف در همین جاست که در پایان نمی دانیم آیا باید به کل داستان اعتماد کنیم و روایت های دوست پنین را بپذیریم، یا به قضاوت پنین از این رفیق اش که او را فریبکار می داند.
Powered by: Blogger
Based on Qwilm! theme.