کمک یا فضولی
پنجشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۶
صفر : در هانوفر یک خط قرمز هست که از ایستگاه مرکزی قطار روی زمین کشیده شده برای راهنمایی توریست های زبان نفهم و البته زبان فهم. خلاصه اینکه یک دفترچه راهنما از اطلاعات توریستی شهر گرفتیم و با دنبال کردن خط قرمز و شماره هایش تقریبا تمام مناطق دیدنی شهر را گشتیم.
یک: نزدیک غروب در امتداد خط قرمز به یک دوراهی رسیدیم، در ضمن زیر و رو کردن نقشه بحث می کردیم که از کدام طرف برویم که جایی را از دست ندهیم. زوج پیری که حتما آلمانی و ساکن آن شهر بودند رد می شدند، فکر کردند گم شده ایم و پیشنهاد کمک دادند. تشکر کردیم و گفتیم داریم خط را دنبال می کنیم، رفتند. کلی سر کیف شدیم که به به چه مردمان خوبی!
دو: آخرهای خط به کلیسای مرکزی شهر رسیدیم. سرد شده بود و باد شدیدی می آمد. رفتیم داخل که حتما هم گرم بود و هم دیدنی. کمی هم روی نیمکت های کلیسا ساکت نشستیم که خستگی در کنیم و گرم شویم. پس از کمی گشت و گذار موقع بیرون رفتن، طبق عادت تمام سفرها خواستیم کارت پستالی برای یادگاری بخریم. معمولا در کلیساها این جور چیزها را در قفسه ای می چینند و زیرش قیمت می زنند، صندوقی هم هست برای انداختن پول کارت ها یا دفترچه های راهنما. در حال انتخاب کارت بودیم که ناگهان مرد میانسالی پرید جلو و با لحنی به نظر من تهاجمی گفت حواسمان باشد پول کارت ها را باید بدهیم. گفتیم می دانیم و رفت. اما رفتارش عصبی مان کرده بود. به خصوص اینکه خودش هم بازدید کننده یا عبادت کننده ی کلیسا بود.
آخر: هیچ کدام از این موارد تا به حال در هلند برایمان (تاکید می کنم برای ما، شاید کسی باشد که چنین چیزهایی را در هلند تجربه کرده
باشد) اتفاق نیفتاده بود. کاری به کار آدم ندارند، چه مثبت و چه منفی. اما اگر کمک بخواهی، کمک می کنند.
1 نظرات:
به به مریم اینای نو مبارک!
خیلی هم مبارک! از پرشین بلاگ راحت شدی. تو رو خدا بیشتر بنویس. هی ازت خبری نیست و من به گوگل ریدر هم راضی نیستم و می رم تو خود وبلاگت بلکه خبری باشه.
ایمیل می زنم.
اینجا نمی شه امضا کرد.
سیما
Do you have any idea? Click here and post a Comment