گردشگری به سبک چینی
جمعه، دی ۱۴، ۱۳۸۶
با دوستی ساکن آلمان گپ اینترنتی می زدیم، گفت ماجراهایی که برایمان پیش آمد در آلمان عمومیت دارد. چند داستان هم تعریف کرد از فضولی های آن مردم. اما الان بیشتر جذب نکته ی دیگری شده ام. اینکه قبلا هرچه سفر می رفتم که خب تقریبا تمامشان داخل ایران بوده است، بیشتر وسواس دیدن دیدنی های آن منطقه را داشته ام . دیدنی های تاریخی و طبیعی. تقریبا هیچ وقت پیش نیامد که توجهم به رفتار و فرهنگ مردمان ساکن آن منطقه جلب شود. حالا که توجهم به این نکته جلب شده، ناراحتم که چه چیز مهمی را در سفرها از دست داده ام : زندگی.
در راه برگشت از سفر اخیر، نیما هم تقریبا چنین چیزی می گفت. اما اشاره اش بیشتر به این مرض عکس گرفتن از هرچیز و دیدن اطراف از پشت دوربین بود. با این رویه فرصت تجربه ی واقعی آن دیار را از دست خواهیم داد.
1 نظرات:
جالبه... عادت من تقریبا برعکس اینه. نه تنها تو سفرهای بین شهری، که حتی تو سفرهای درون شهری هم به مردم بیشتر از هر چیز توجه می کنم. به رابطه هاشون، کاراشون، حرفاشون، نگاهاشون... و عمیقا لذت می برم. یکی از بزرگ ترین لذت هام بی اغراق، نشستن در بی کاری و بی خیالی و فراغ بال تو یه گوشه ی خیابون و زل زدن و زیر نظر گرفتن آدماست. شاید این علاقه، از آرزوی ناکامم برای نویسنده یا فیلم ساز شدن برمی اد. چون ابزار اصلی این طور مشغله ها، آدمه. با عکس گرفتن هم واسه همین مشکل دارم. با زهرا سفر و گردش زیاد می ریم، اما تقریبا هیچ وقت دوربین نبردیم (البته همیشه حسرت ثبت نکردن اون لحظه ها برا مون می مونه و مجبوریم فقط به خاطره ها اکتفا کنیم. گرچه خیال انگیزی و مجاز خاطره هم بعضی وقتا خیلی قشنگ تر از حقیقت و محدودیت عکسه.) حس می کنم عکس
گرفتن تمرکز آدمو از بین می ره. تقریبا مثل جزوه نوشتن سرکلاس به جای گوش دادن مطلق به استاد.
Do you have any idea? Click here and post a Comment